و از سخنان آن حضرت- عليه السلام است و به درستى كه مشاورت كرد با او عمر پسر خطاب در بيرون رفتن به عزم غزاء روم به نفس خود و به درستى كه ضامن و كفيل شد خدا بر اهل اين دين به عزيز گردانيدن آن ناحيه، و پوشانيدن عورت يعنى استوارى، و به حق آنك يارى كرد ايشان را- و ايشان اندك بودند كه كينه كشى نمى كردند، و بازداشت ايشان را و ايشان اندك بودند (كه) باز نمى داشتند- زنده اى (است) كه نميرد هرگز. به درستى كه تو هر گاه كه بروى تو با اين دشمن به نفس خود، فرا رسى ايشان را به شخص خود، پس بزنند و بكشند، (آنگاه) نباشد مر مسلمانان را در كنف گيرنده(اى) جز دورترين شهرهاى ايشان. و نيست پس از تو باز گشتى كه باز گردند ايشان وا آن، بفرست بر ايشان مردى حرب دوست، و بران و بفرست با او اهل بلا و نصيحت پس اگر ظفر دهد خدا پس آن است آنچه دوست داشتى، و اگر باشد حالت ديگر، باشى تو يار و پشت مردان را، و جاى باز گشتن مرد مسلمانان را.
خطبه 135-نكوهش مغيره
و از سخنان آن حضرت- عليه السلام است و به درستى (كه) واقع شد و افتاد مخالفتى ميان او و ميان عثمان، پس گفت مغيره پسر اخنس مر عثمان را كه من كفايت كنم از تو او را، پس گفت اميرمومنان، عليه السلام، مر مغبره را كه: اى پسر لعين بى فرزند و دنبال بريده، و درختى آنك نيست اصل مر آن را و نيست شاخ، تو كفايت كنى مرا؟ پس به حق خدا كه عزيز نكند خدا آن كس را كه تو يارى دهنده او باشى، و نه برخيزد كسى كه تو بردارنده او باشى بيرون رو از ما دور گرداناد خدا سفر تو را! پس برسان به غايت كوشش خود (را)، پس رحمت نكناد خدا بر او اگر (بر من) رحمت كنى تو!
خطبه 136-در مسئله بيعت
و از سخنان آن حضرت- عليه السلام- است نيست باشد بيعت شما مرا ناگاه، و نيست امر من و امر شما يكى، به درستى كه من مى خواهم شما را براى خدا و شما مى خواهيد مرا براى نفع نفس خويش. اى مردمان! يارى دهيد مرا بر نفسهاى خويش، و سوگند مى خورم به خدا هر آينه داد دهم مظلوم را، و هر آينه بكشم ستمكار را به حلقه موى او، تا كه وارد آورم او را (به) آبشخور حق و اگر چه باشد (در) كراهت.