خطبه 106-در يكى از ايام صفين - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عزیزالله جوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 106-در يكى از ايام صفين

و از خطبه هاى آن حضرت- عليه السلام- است در بعضى از روزها(ى) صفين و به درستى كه ديدم من جولان شما را، و باز گرديدن شما از صفهاى شما، مى راند شما را سخت دلان فرومايگان، و غربال اهل شام، و شما سخى تران و بزرگتران عربيد، و سادات و سرور مهتران بزرگى، و اول پيش بوده، و كوهان بزرگتر. و به درستى كه شفا داد تشنگى و اندوه سينه من (آنگاه كه) بينم شما را به آخر كار، بيندازيد ايشان را جانبى چنانكه به يك سو انداختند شما را، و زايل كنيد ايشان را از جايگاههاى ايشان چنانك زايل كردند ايشان شما را، كشتن به شمشيرها و زدن و آميختن به نيزه ها (بر هم نشينند) اولينان ايشان (پسينيان ايشان را) همچو شتر تشنه رانده (شده) كه بيندازند از حوضهاى آن، و برانند از آبشخور آن.

خطبه 107-حادثه هاى بزرگ

و از خطبه هاى آن حضرت- عليه السلام- است و آن از خطبه حربگاهها (است) شكر و سپاس مر خدا را، ظاهر شونده (است) مر خلق خود (را) به عزت خود، و پيدا به هستى مر دلهاى ايشان به حجت او، بيافريد آفريده را از غير فكر و انديشه، چون باشد انديشه ها كه لايق نباشد جز به خداوندان ضميرها، و نيست او خداوند ضمير در نفس خود. بشكافت علم او پنهانى ناپيداى پرده ها، و گرد درآمد به مشكلات عقيده هاى (رازها).

بخشى از اين خطبه در ياد كردن پيغمبر- صلعم- است برگزيد او را از درخت پيغمبران، و روزن روشنى، و فروغ مرتبه بلندى، و خالص زمين مكه، و چراغ تاريكى، و چشمه هاى حكمت.

بعضى ديگر از اين خطبه است: (پيشواى دين) طبيبى (است) دور كنند(ه و گردنده) به طب خود (در ميان مردم)، به درستى كه محكم كرد مرهمهاى خود (را)، و بتافت داغ خود را، مى نهد از اين (داغ كرده و مرهم) هر كجا كه حاجت باشد بدان: از دلهاى كور، و گوشهاى كر، و زبانهاى گنگ پياپى دارنده به دواى خود جايگاههاى غفلت، و جاهاى سرگشتگى0 كه آن قلوب ارباب جهل است). طلب روشنى نكردند به روشنيهاى حكمت(ها)، و آتش نزدند و كسب نكردند به آتش زنه علمها(ى) افروزنده، پس ايشان در آن مواضع غفلت همچو چهارپاى چرا كننده، و سنگهاى سخت،
به درستى كه وا شد و ظاهر (شد) سرها براى اهل بينائيها، و روشن شد راه روشن حق براى پا كوبنده آن، و ظاهر شد و وا شد قيامت (با پرده برداشتن) از روى آن، و ظاهر شد علامت و نشانه (قيامت) مر نشان كننده (و دريابنده) آن را. چيست مرا كه مى بينم شما را كالبدها(ى) بى جانها، و جانها(ى) بى كالبدها، و عبادت كنندگان بى صلاح، و بازرگانان بى سودها، و بيداران خفتگان، و حاضران غايبان، و نگرندگان كوران، و شنوندگان كران، و سخن گويندگان گنگان؟
رايت گمراهى به درستى كه برخاست بر ستون خود، و جدا شد به شاخه هاى خود، و مى پيمايد به شما به پيمانه خود، و مى كوبد شما را به بازوى خود، سرهنگ آن ضلالت- معاويه- بيرون شونده از دين، استاده بر گمراهى. پس باقى نماند آن روز از شما جز آنچه بيندازند از دهن همچو ثفاله ديگ، يا فشاندن همچو فشاندن كار بسته (و) باردان، بمالد شما را چون ماليدن پوست، و به پاى مالد شما را همچو پاى ماليدن در وده كشت، و خالص گرداند مومن را از ميان شما چون خالص كردن مرغ دانه فربه را از ميان لاغر و نزار دانه را. كجا برد شما را جاى بردن و رفتن، و متحير و سرگشته كند شما را در تاريكيها، و بفريبد شما را به اميدهاى دروغ؟ و از كجا مى آيد به شما، و از كجا باز گردانند شما را؟ و مر هر اجلى و زمانى (را) نوشته(اى) است، و مر هر غيبتى را رجوع و بازگشتى (است). پس بشنويد شما از (عالم) خداشناسى خود، و حاضر آوريد به سخن او دلهاى خود را شما، و بيدار شويد اگر آواز دهد شما را، و بايد كه راست گويد رونده با اهل خود، و بايد كه جمع آورد تفرقه او را، و بايد كه حاضر آورد ذهن خود را، به درستى كه بشكافت براى شما امر دين و اسلام را چون شكافتن مهره، و پوست باز
كرد چون پوست باز كردن صمغ. پس به نزديك آن فرا گرفت (با) باطل جاى فرا گرفتن خود، و سوار شد جهل و نادانى (بر) مركبهاى خود، و بزرگ شد فسق و عصيان، و اندك شد نگهدارنده، و حمله برد روزگار (چون) حمله بردن دد گزنده، و آواز كرد گشن باطل پس از آرام گرفتن، و موافقت نمايند مردمان بر دروغ و فسق، و قطع كنند و وابرند بر دين، و دوستى كنند بر دروغ، و دشمن دارند بر راستى. پس چون باشد آن، باشد فرزند سبب خشم، و باران در وقت تابستان، و بسيار شوند ناكسان بسيار شدنى، و اندك شوند بزرگان اندك شدنى، و باشند اهل آن زمانه چون گرگان، و سلطانان آن چون ددگان و شيران، و ميانه مردمان (آن زمان طعمه هاى) خورندگان باشند، و درويشان ايشان مردگان باشند. و كم گشت راستى، و بسيار شد دروغ، و استعمال كرده اند دوستى را به زبان، و مخالفت نمايند با مردمان به دلها، و گشت فسوق نسبى، و عفت و پاكدامنى عجب، و در پوشيدند اسلام را چون پوشيدن پوستين باز گرديده.

/ 398