ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عزیزالله جوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پس چندا كه بخور(د) زمين از عزيز تن ايشان، و شگفت آورنده رنگ (ايشان)، كه بود در دنيا پرورده تنبارى، و پرورده بزرگى، تعلل مى ساخت (يعنى متمسك مى شد) به شادى در ساعت اندوه خود، و پناه مى داد (خود را) وا اندوه وا بردن (را) اگر مصيبتى فرو آمد به او (به جهت) بخل كردنى به تازگى عيش خود، و (به جهت) نرمى و عفو كردنى به لهو و لعب خود. پس هميدون او مى خنديد وا دنيا و مى خنديد دنيا وا او، در سايه عيشى غافل (كننده)، آن گاه به پاى بسپرانيد روزگار او را به خار خود، و بشكنيد روزها قوتهاى او را، و مى نگريست وا او مرگ از نزديك، پس بياميخت به او اندوهى كه نشناسد او را، و همراز غصه اى كه نبود كه يابد او را، و تولد كرد در او سستيهاى علتها (و مرضها در) حالى كه بود انس گيرنده به صحت خود. پس پناه داد وا آنچه بود كه عادت كردند آن را طبيبان: از (قبيل) ساكن گردانيدن گرمى به (وسيله) سردى، و جنبانيدن سردى به گرمى، پس ننشا(ند گرمى را) به سردى مگر آنك ورانگيخت حرارتى (را)، و در حركت نياورد به گرمى مگر آنك برانگيخت سردى (را)، و معتدل نكر(د) به آميزنده مر آن طبيعتها را مگر كه زياده كرد از آن (آميختن) هر خداوند درد را تا كه سست
شد طبيب او و مشغول (و غافل) شد تدبير كننده بيمار او، و عاجز شدند اهل او به صفت درد او، و لال شدند از جواب سوال كنندگان از آن (درد). و خصومت مى كردند نزد او (از) اندوه خبرى كه فرا (مى)پوشيدند آن را، پس گوينده(اى مى گفت): او (نزديك به مرگ است از) براى آنچه (كه) به او فرود آمده است از اندوه، و (يكى) آرزو دهنده (بود) مر ايشان را (به) بازگشتن عافيت او، و (ديگرى) صبر فرماينده (بود) مر ايشان را بر نايافتن وى، و (كسى ديگر) با ياد دهد ايشان را اندوه گذشتگان پيش از او (را). پس هميدون كه او همچنين بر بالى از مفارقت دنيا (باشد)، و بگذاشتن دوستان، (كه) ناگاه عارض شود مر او را عارض شونده(اى) از غصه هاى او، پس متحير شود مر او را (انديشه هاى) گذرنده هاى باريك بينى او، و خشك شود ترى زبان او. پس چندا از مهمى (كه) جواب او را مى شناخت عاجز شد از رد آن، و (چه بسيار از) خواندنى رنج آورنده مر دل او (را) كه شنيد آن را پس كر ساخت خود را از آن، (آن خواندن يا) از مردى بزرگ (بود) كه بزرگ داشت مى كرد او را، يا (از) خردى بود كه رحمت مى كرد او را، و به درستى كه مر مرگ را هر آينه سختيها و گردابها است كه آن دشوارتر است از آن كه تمام (آن را)
فراگيرند (و بيان كنند) به صفتى، يا راست بايستد (شرح آن سختيها) به عقلهاى اهل دنيا.

/ 398