ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
پس اگر رخصت دادى خداى در كبر مر يكى از بندگان خود را، هر آينه رخصت دادى در آن مر خاصه دوستان خود را و پيغمبران خود را و فرشتگان خود را، وليكن او تعالى ناخوش گردانيد وا ايشان تكبر و بزرگى را، و پسنديد براى ايشان تواضع و فروتنى (را). پس وادوسانيدند در زمين رخ هاى ايشان، و وادوسانيدند در خاك روى هاى ايشان را، و فرو نهادند بالهاى خود را براى مومنان، و بودند انبيا و اوليا قومان ضعيف شمردگان، به درستى كه آزمايش كرد ايشان را خدا به گرسنگى، و ابتلا و آزمايش ايشان را به سختى، و امتحان كرد ايشان را به ترسها، و در جنبش آورد ايشان را به كراهتها. پس اعتبار مكنيد خوشنودى و خشم خدا را به مال و فرزند، به (جهت) نادانى (شما) به جاى هاى (وقوع) فتنه و آزمايش در جاى هاى توانگرى و ناداشتى و درويشى، به درستى كه گفته است (خدا كه) منزه است او و بلند: اى مى پندارند به درستى كه آنچه مى افزاييم ايشان را به آن از مال و پسران، مى شتابيم مر ايشان را در نيكوئيها، بل كه نمى دانند. بدرستى كه خداى تعالى آزمايش مى كند بندگان تكبر كنندگان خود را در نفسهاى ايشان، به دوستان خود (كه) ضعيف شمردگان(اند) در چشم هاى ايشان، (مانند داستان مو
سى و فرعون): به درستى كه در رفت موسى پسر عمران و با او بود برادر او هارون عليهما السلام بر فرعون، و بر ايشان بود مدرعه هاى پشم، و به دستهاى ايشان چوبها، پس شرط كردند براى فرعون اگر اسلام آورد باقى ماند ملك او، و دائم بود عزت او. پس گفت (فرعون): اى عجب نمى گيريد از اين دو مرد كه شرط مى كنند براى من دائم بودن عزت، و باقى ماندن ملك، و (حال آنكه) ايشان (واقع اند) بدانچه مى بينيد از حال درويشى و حقارت؟ پس چرا نانداخته اند بر ايشان دست و رنجن ها از زر؟ (اين گفتار به جهت) بزرگ داشت كرد(ن) فرعون مر زر را (بود)، و جمع كردن آن را، و حقير داشت كرد(ن) مرصوف را، و پوشيدن آن.و اگر خواستى خدا- كه منزه است او- به پيغمبران خود آن گاه كه بفرستاد ايشان را كه بگشايد براى ايشان گنجهاى زرها، و معدنهاى زر رسته را، و جاى درخت نشاندن (كه) بستانها (است)، و برانگيزد با ايشان مرغ هوا، و وحشيان زمين را، هر آينه بكردى. و اگر بكردى هر آينه بيفتادى آزمايش، و باطل شدى جزا، و ناچيز و باطل شدى خبر دادن، و واجب نبودى مر قبول كنندگان (اوامر و نواهى) را مزدهاى آزمايش كردگان، و نه مستحق شدندى مومنان ثواب و پاداشت نيكوكاران را، و نه لازم بودى نامهاى مومن و كافر معنى هاى خود را. وليكن خدا- كه منزه است- گردانيد پيغمبران خود را خداوندا(ن) قوت در كارهاى قوى ايشان، و خداوند(ان) ضعيفى در آنچه بيند چشمها از حالهاى ايشان، (مانند فقر و فاقه و درويشى) با قناعتى كه پر كند دلها و چشمها(ى صاحبدلان) را توانگر(ى و بى نيازى از غير خدا)، و درويشى(يى) كه پر كند چشمها را و گوشها را رنجى (و آزارى). و اگر بودى پيغمبران اهل قوت (كه) درنيابند (ايشان را مردمان)، و (داراى) چيرگى(يى) كه ظلم نكنند به ايشان، و (صاحب) ملكى كه بكشند به جانب او گردن هاى مردان، و ببندند وا آن بندهاى بارا(ن)، هر آينه بود آن آسان تر بر خلق در
اعتبار گرفتن، و دورتر مر ايشان را از گردن كشى كردن، و هر آينه ايمان آوردند از ترس قهر كننده مر ايشان را، يا رغبتى ميل كننده به ايشا(ن)، پس بودى بديها شركت كرده، و نيكوئيها به حسب سيات قسمت كرده (و) مختلفه. وليكن خداى- منزه است او- خواست كه باشد پس روى كردن مر رسولان او را، و باور داشتن مر كتبهاى او را، و ترسيدن براى رضاى او، و فروتنى كردن مر امر او را، و گردن نهادن مر طاعت او را، كارها و امرها مر خدا را (باشد) خاصه كه نياميزد بدو از غير (آن) امور آميزنده(اى). و (هر) گاه كه باشد بليه بلاها و آزمايش بزرگتر، باشد ثواب و پاداشت و جزا بزرگتر،
اى نمى بينيد به درستى كه خدا- منزه است او- آزمايش كرد پيشينگان را از نزديك آدم عليه السلام تا آخرينان از اين عالم، به سنگها(ئى كه) زيان نكند و سود نكند، و نشنود و نبيند، پس گردانيد آن را خانه خود (يعنى) كعبه، آنك گردانيد آن را براى مردمان و كسب ايشان سبب. پس بنهاد آن را به درشت ترين جايهاى زمين (از جهت) سنگ (داشتن)، و (در) كمترين بقعه هاى رفيع دنيا به (جهت) كلوخ (داشتن)، و (در) تنگ ترين شكم رودخانه ها به جانبى ميان كوههاى درشت، و ريگهاى نرم، و چشمه هاى اندك آب، و ديه هاى متفرقه، نيفزايد بدان زمين (و فربه نشود) خداوند (سول يعنى) شتر، و نه خداوند سنب يعنى اسب، و نه خداوند (باريجه يعنى) گاو و گوسفند. پس امر كرد او تعالى آدم را- عليه السلام- و فرزندان او را كه واگردانند دوشهاى خود را جانب آن خانه، پس گشت جاى بازگشتن (و) جايگاه فايده (بردن در) سفرهاى ايشان و نهايت (از براى) جاى انداختن بار ايشان، فرو افتد به آن خانه ميوه هاى دلها، از بيابانى خالى دور، و جاى فرو آمدن راههاى دور، و جزيره هاى درياهاى بريده شونده. تا كه بجنبانند ايشان دوشهاى خود را رام كردگان و لبيك و لا اله الا الله گويند مر خداى را بر د
(ور) خانه، و به شتاب روند بر قدمهاى خود كاليده مويان براى او، به درستى كه انداخته اند پيراهنها را پس پشتهاى خويش، و زشت گردانيده باشند به باز داشتن (و نتراشيدن) موى ها خوبى هاى خلقت ايشان، به (سبب) آزمايش بزرگ و امتحانى سخت، و (به جهت) آزمايش ظاهر و روشن، و پاك گردانيدن تمام، گردانيد آن را خداى تعالى سببى براى رحمت خود، و رسيدن و پيوسته (شدن) وا بهشت او. و اگر خواستى خدا- كه منزه است او- كه بنهد خانه كعبه را، و جاى عبادت بزرگ را ميان بوستانها و جويها، و زمين نرم و آرامگاه بسيار درختان، نزديك ميوه ها، به هم پيچيده بناها (از كثرت عمارت)، پيوسته به يكديگر ديه ها، ميان گندم گندمگون، و مرغزار سبز، و كناره دريا و آبهاى خرماستانها، و سراء بسيار آب، و كشتهاى تازه، و راههاى معمور، هر آينه بودى حقير و خرد قدر جزا، بر حسب سستى (و كمى) امتحان. و اگر بودى بنياد(ى كه) بر نهاده (شده) بر آن (بنياد حرم)، و سنگهاى برداشته (شده) به آن (كعبه)، ميان زمرد(ى) سبز، و ياقوتى سرخ، و نور و روشنى، هر آينه سبك (و اندك مى گر)دانيد آن (خانه) را ماننده بودن (و) غلبه كردن شك در سينه ها، و (هر آينه) برداشتى (و نيست كردى) مجاهده (و تلاش) ابل
يس را از دلها، و دور كردى منازعه و اضطراب شك (را) از مردمان. وليكن خداى تعالى اختبار (و آزمايش) مى كند بندگان خود را به نوع هاى سختيها، و بندگى فرمايد ايشان را به رنگهاى مشقت و دشوارى، و ابتلا مى كند ايشان را به انواع مكروهات، براى اخراج كردن تكبر از دلهاى ايشان، و آرام گرفتن براى رام شدن (و فروتنى) در نفسهاى ايشان، و بايد كه گرداند آن تذلل را درهاى گشاده وا فضل او، و سببهاى رام كرده براى عفو او.پس بپرهيزيد از خدا در (اين دنيا از) ستم (كردن، و در آخرت از بدى سرانجام) ظلم و ستم، و (از) بدى سرانجام كبر، به درستى كه آن(ها) بزرگترين شكارگاه ابليس (است، و بزرگترين جايگاه كيد او (است)، آن كه بر جهد و غلبه كند به دلهاى مردان چون غلبه كردن زهر كشنده، پس سود نكند هرگز، و خطا نكند و به غير مقتل نزند، نه عالم (را) براى علم او، و نه درويش (را) در جامه كهنه خود. و از اين (كبر) است آنچه (كه) نگهداشت خدا بندگان مومن خود را به (وسيله نمازها و زكوه ها، و مجاهده و مشقت روزه داشتن در روزهاى واجب گرما، (از جهت) آرام دادن مر كناره هاى ايشان را چون دست و پا و چشم و گوش، و خاشع گرانيدن مر چشمهاى ايشان را، و ذليل و حقير كردن مر نفسهاى ايشان را، و فروتنى گردانيدن مر دلهاى ايشان را، و ببردن مر كبر را از ايشان. براى آنك در آن (عبادات است) از خاك وادوسانيدن روى(هاى نيكو) به خاك (براى) تواضع، و وادوسانيدن بزرگترين جوارح به زمين به حقارت، و فرا رسيدن شكمها به پشتها از روزه داشتن (به سبب) حقير داشتن را، و آنچه در زكوه (است) از بازداشتن ميوه هاى زمين و غير آن وا اهل مسكنت و درويشى، نظر كنيد وا آنچه در اين فعلها (است) ا
ز قهر كردن ظاهر (شنونده هاى) فخر، و باز داشتن بر آينده هاى كبر.و به درستى كه نظر كردم و نيافتم يكى را از عالميان كه تعصب كند به چيزى از چيزها، مگر (آن) از علتى (است) كه بر(مى)دارد (تلبيس جاهلان و) بياراستن دروغ نادا(نا)ن (را)، يا (به سبب) حجتى كه وادوسد به عقلهاى بى خردان، جز شما را، به درستى كه شما تعصب مى كنيد براى امرى كه نشناسند مر او را سببى و نه علتى، اما ابليس تعصب كرد بر آدم عليه السلام مراصل (او) را، و عيب كرد بر او در آفريدن او، پس گفت: من آتشى ام و تو خاكى. و اما توانگران از دنه گرفتگان امتان(اند)، پس تعصب كردند براى اثرهاى جاى هاى نعمت(ها)، پس گفتند: ما بيشتريم به مالها و فرزندان، و نيستيم ما عذاب كردگان. پس اگر بودى ناچار از عصبيت، پس بايد كه باشد تعصب شما براى خصلتهاى بزرگ، و فعلهاى ستوده و كارهاى نيكو، آنك از يكديگر بزرگ (و افزون) آمدند در او بزرگواران و دليران از اهل عرب، و مهتران قبايل، به خلقهاى خوب و فراخ، و عقلهاى قوى و بزرگ، و اهل منزلت و كارهاى بزرگ، و اثر و نشانهاى ستوده. پس تعصب كنيد براى خصلتهاى پسنديده: از نگاه داشتن (حق) براى همسايگى، و وفا نمودن به عهدها، و فرمان بردن براى نيكوئى، و نافرمانى براى (اهل) تكبر و سركشى، و فرا گرفتن ف
ضل و بزرگى، و باز استادن از ستم، و بزرگ (داشتن) براى كشتن (مسلمان)، و انصاف (و داد) براى خلق، و فرو خوردن مر خشم را، و به يك سو شدن و پرهيزيدن از فساد و تباهى در زمين.و بپرهيزيد به آنچه فرود آمد به امتانى كه پيش از شما بودند از عقوبتها به (سبب) بدى افعال و نكوهيده عملها، پس ياد كنيد در خير و شر حالهاى ايشان را، و بپرهيزيد كه باشيد شما ماننده هاى ايشان. پس چون فكر كنيد شما در تفاوت دو حالت ايشان (از نيك و بد)، ملازم شويد هر كارى را كه لازم شد عزت به (سبب) آن، حال ايشان را، و دور شدند دشمنان مر آن امر را از ايشان، و زيادت كرده اند عافيت را در آن امر به ايشان، و فرمان بردار شد نعمت مر آن امر (ر)ا با ايشان، و به پيوست كرامت و بزرگى بر آن امر ريسمان ايشان را: از پرهيزيدن براى جدائى، و لازم گردانيدن براى جمع شدن، و بر افژوليدن بر آن امر، و وصيت كردن يكديگر را به آن. و بپرهيزيد هر كارى را كه به شكست پشت مهره ايشان (را)، و سست گردانيد قوت ايشان را، از كينه داشتن دلها با يكديگر، و با يكديگر دشمنى داشتن در سينه ها، و پشت فرو كردن نفسها (در جدائى)، و فرو گذاشتن دستها (از يارى يكديگر به سبب نفاق. و انديشه كنيد حالهاى گذشتگان (را) از مومنان پيش از شما، (كه) چه گونه بودند در حال پاك گردانيدن از گناه و (در حال آزمايش و) بلا؟ اى نبودند گرانترين خلايق به بارهاى گران، و به غايت
رسيده ترين بندگان به بلا، و تنگترين اهل دنيا به حال؟ فرا گرفتند ايشان را فراعنه، بندگان (براى خويش)، مى چشانيدند ايشان را سختى عذاب، و جرعه دادند ايشان را جرعه هاى تلخى را. پس فراتر نشود حال ايشان (مگر) در حقارت هلاك شدن، و (در) قهر كردن (و) غلبه (ستمگران)، نيابند ايشان چاره اى در باز داشتن خود، و نه راهى وا دفع كردن (از خود، بلا و عذاب ايشان)، تا كه چون ديد خدا حقيقت صبر از ايشان بر رنج (كشيدن) در محبت او- خدا- و برداشتن امر مكروه از ترس او، گردانيد مر ايشان را از جاى تنگ بلا فرجى. پس بدل كرد به ايشان عزت را به جايگاه مذلت، و امن را (به) جايگاه ترس، پس گشتند پادشاهانى حاكمان، و امامانى (كه) علمهاى دليل و حجت(اند) بر خلق، و برسيد كرامت و بزرگى از خدا به ايشان، آنچه كه نبرد اميدها ايشان (را به سوى آن). پس نظر كنيد كه چگونه بودند آنگاه كه بودند جماعت(ها) جمع شده، و هواها الفت گرفته، و دلها راست شده، و دستها از پس يكديگر آينده (در يارى دادن)، و شمشيرها يارى (د)هنده، و حجتها گذرنده، و عزمها يكى شده، اى نبودند خداوندان (و مالكان) در نواحى و كناره هاى زمين، و پادشاهان بر گردنهاى عالميان؟ و نظر كنيد وا آنچه گشتند
به (سوى) آن در آخر كارهاى ايشان، آن هنگام كه واقع شد جدايى، و پراكنده شد الفت (و پيوستگى)، و مختلف شد سخن و دلها، و پراكنده شدند (در حالى كه) اختلاف كنندگان (بودند)، و جدا شدند (در حالى كه) حرب كنندگان (بودند) با هم، به درستى كه بركند خدا از ايشان جامه كرامت او را، و بربود از ايشان تازگى نعمت او را، و باقى ماند قصه هاى خبرهاى ايشان در ميان شما عبرت، مر عبرت
گيرندگان را از شما. و عبرت گيريد به حال فرزندان اسماعيل و پسران اسحق و فرزندان يعقوب عليهم السلام، پس چه سخت است استقامت (و برابرى) حالهاى (شما با حالهاى ايشان)، و (چه) نزديكتر (است) مانند شدن مثل شما (به مثلهاى ايشان. تامل كنيد كارهاى ايشان را در حال پراكندگى ايشان و جدائى ايشان، شبهائى كه بودند اكاسره (فارس) و قياصره روم خداوندان مر ايشان را، براندند ايشان را از فراخى و پر نعمتى آفاق، و فرات عراق، و سبزى (زارهاى) دنيا وا موضع رستن درمنه، و جاى جستن باد، و (مكانهاى) اندك معاش. پس ترك كرد(ند) ايشان را (در حالى كه) درويشان (و) بيچارگان (بودند)، برادران درويشى و كينه، ذليل ترين امتان (بودند) به سرا، و قحط ناكترين ايشان به قرارگاه، جاى نمى گرفتند و آنگاه داشت وا خواندن پيغمبرى (تا) كه در عصمت شوند بدان دعوت، و نه وا سايه الفت كه در آن اعتماد كنند بر عز آن الفت. پس حالها سخت جنبان شونده است، و دستها اختلاف كننده، و بسيارى (ايشان) جدا شونده، در بلاى سختى و قحط، و تو بر توهاى نادانى، از (قبيل) دختران زنده در گور (كرده)، و بتهاى پرستيد(ه)، و خويشاوندان بريده، و غارتهاى جدا شده. پس نظر كنيد وا جايهاى نع
متهاى خدا- سبحانه و تعالى- برايشان، آن هنگام كه بفرستاد به ايشان رسولى، پس عقد كرد و بست به دين او طاعت ايشا(ن) ، و گرد كرد بر خواندن او الفت ايشان را، چگونه پراكنده كرد نعمت را برايشان، نگهداشت بزرگى آن الفت، و روان كرد براى ايشان جويهاى نعمتهاى آن را، و درپيچيد دين و ملت ايشان را در باز گردنده هاى بركت و زيادتى (نعمت) خود، پس گشتند در نعمت آن غرقه شدگان، و در سبزى عيش آن خوش منشان. به درستى كه اقامت كرد كارها به ايشان در سايه سلطان و پادشاه قهركنند(ه)، يعنى دولت اسلام، و جا داد حال ايشان را وا جانب عزتى غلبه كنند(ه)، و مهربانى كرد كارها برايشان در سر كوه، يعنى در جانب پادشاه استوار. پس ايشان حاكمان بودند بر عالميان، و پادشاهان بودند در كناره هاى زمينها، مالك شدند در كارها بر آن كسى كه مالك بود آن امور را همه برايشان، و ماضى داشتند و مى گذرانيدند حكمها را در آن كسى كه بود مى گذراند آن را در(باره) ايشان، نمالند و نرم نكنند برايشان سر نيزه(اى)، و نكوبند برايشان سنگى سختى.