ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
بدان كه شما به درستى كه بيفشانديد دستهاى خويش را از ريسمان طاعت، و رخنه انداخته ايد (در) استوارى حصار خداى كه زده (شده است) بر شما، به حكمهاى جاهليت، و به درستى كه خداى منزه به درستى كه منت نهاد بر جماعت اين گروه، در آنچه ببست ميان ايشان از ريسمان اين الفت گرفتن، آن (الفتى) كه مى گردند در سايه آن، و جاى مى گيرند وا جانب آن به نعمتى كه نشناسد يكى از آفريدگان مر آن را قيمتى، براى آن كه آن نعمت راجح تر و گرانتر (است) از همه بها، و بزرگتر از همه چيزى با منزلت. و بدانيد به درستى كه شما گشتيد پس از هجرت عربان (باديه نشين)، و ( گشتيد) بعد از دوستى گروهان، چنگ در نمى زنيد و تعلق نمى گير(يد) از اسلام الا نام او (را) و نمى شناسيد شما از ايمان الا رسم او (را)، مى گوئيد: ملازم باشيد آتش را و نه عار را! گويى كه شما مى خواهيد كه در بگردانيد اسلام را بر (ر)وى او (به جهت) پرده دريدن مرحرم او را، و شكستن مر عهد و استوارى او، آنك بنهاد او را خدا براى شما حرمى در زمين خود، و ايمنى ميان خلق خود. و به درستى كه اگر شما پناه دهيد وا غير اسلام، محاربت كنند با شما اهل كفر، پس نه جبرئيل و نه ميكائيل، و نه مهاجران (و) يار
ان مكه، و نه انصار (و) ياران مدينه نصرت كنند شما را، جز زدن به شمشير تا حكم كند خدا ميان شما. و به درستى كه نزديك شما است مثلها از عذاب خدا از گروهان گذشته و سختيهاى او، و عقوبات او و واقعه هاى او، پس درنگ نشمريد بيم خدا را به نادانى به فراگرفتن آن، و آسان فراگرفتن سخت فراگرفتن او، و نوميد شدن از (سختى) عذاب او. به درستى كه خداى تعالى لعنت نكر(د) گروه گذشته را (كه) پيش (از) شما (بودند)، الا مر ترك كردن ايشان فرمودن او (به) معروف، و نهى كردن (او) از منكر را، پس لعنت كرد خدا بى خردان را براى ركوب معصيتها و حكما و عقلا را براى ترك (كردن ايشان) يكديگر را (از) نهى كردن (و) باز استادن.بدان و به درستى كه قطع كرديد شما قيد اسلام را، و فروگذاشتيد شما حدهاى او را، و بميرانيديد شما حكمهاى او را، بدان و به درستى كه امر كرد خدا مرا به كارزار اهل بغى- معاويه و اصحاب او- و اهل شكستن عهد- اصحاب جمل- و تباهى كردن در زمين. پس اما اصحاب جمل به درستى كه مقاتله كردم (با ايشان)، و اما معاويه و اصحاب او جهاد كردم من، و اما خوارج به نهروان به درستى كه هلاك كردم من، و اما شيطان ردهه- اهل نهروان- به درستى كه كفايت كردند مرا از او به مردنى (كه) شنيدم مر آن را طپيدن دل او، و جنبيدن سينه او، و باقى ماند باز مانده(اى) از اهل ظلم- (چون معاويه و اهل شام)- و اگر دستورى دهد خدا در باز گرديدن برايشان، هر آينه كينه كشم از ايشان الا آنك متفرق شوند در كناره هاى زمين متفرق شدنى.