ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عزیزالله جوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و به درستى كه بودم من با او عليه السلام، آن گاه كه آمدند به او جماعتى از اشراف قريش، پس گفتند مر او را: يا محمد، به درستى كه دعوى كردى كار بزرگ را كه دعوى نكردند آن را پدران تو، و نه يكى از اهل بيت تو، پس ما سوال مى كنيم تو را كارى را اگر جواب دادى ما را به آن، و فرا نمودى تو ما را آن، دانستيم كه تو پيغمبرى و رسولى به حق، و اگر نكنى و به جاى نيارى، دانستيم كه تو سحر كننده اى دروغ گوينده. پس گفت عليه السلام مر ايشان را: و چه مى پرسيد شما؟ گفتند: بخوانى براى ما اين درخت را تا كه بر كنده شو(د) به عرقهاى خود، و بايستد پيش تو، پس گفت عليه السلام: به درستى كه خدا بر همه چيز توانا است، اگر بكند اين (كار) شما را خدا اى ايمان مى آوريد، و گواهى مى دهيد به حق؟ گفتند: آرى، گفت: پس من زود بنمايم شما را آنچه طلب مى كنيد، و من مى دانم كه شما باز نمى گرديد وا خير و نيكوئى، و به درستى كه در ميان شما كسى هست كه انداختند او را در چاه، و كسى هست كه جمع كند گروهان را. پس گفت عليه السلام: اى درخت، اگر بودى تو كه ايمان آوردى به خدا و روز آخرت يعنى قيامت، و مى دانى كه من رسول خداام، بايد كه وركنده شوى به عرقهاى تو، تا ك
ه بايستى پيش من به اذن خدا. پس به حق خدايى كه بفرستاد او را به حق (به) پيغمبر(ى) هر آينه بركند(ه شد) آن درخت به عرقها و آمد، و آن درخت را آوازى سخت بود، و آواز رعد بود چون آواز پرهاى بال مرغ، تا كه بايستاد بر رسول خدا- (درود داد خدا بر او و آل او)- جنبنده چون مرغى كه خواهد كه برخيزد (يا) فروآيد، و انداخت شاخ بالا را بر رسول خدا، و بعضى شاخه هاى آن درخت بر دوش من، و بودم من از (جانب) راست رسول خدا- درود داد خدا بر (او) و آل او. پس آن گاه كه نظر كردند آن قوم وا آن، گفتند (از روى) بلندى و بزرگى و گردن كشى و تكبر: پس امر كن او را تا بيايد به تو نيمه آن درخت، و باقى ماند نيمه آن، پس امر كرد به آن روى آورد و بيامد به (سوى) او نيمه آن چون عجب تر روى آوردنى، و سخت تر آوازى، پس نزديك بود كه درپيچد به رسول خدا- درود داد خدا بر او و آل او. پس گفتند كفرى، و از حد درگذشتنى: پس امر كن اين نيمه را تا باز گرد(د) وا نيمه خود چنان كه بود، پس امر كرد عليه السلام پس باز گرديد، پس گفتم من: نيست جز او خدا، من اول ايمان آورنده ام به تو اى رسول خدا، و اول كسى كه ايمان آورد به درستى كه درخت بكرد آنچه بكرد به امر خداى تعالى (به سبب)
باور داشتن مر پيغمبرى تو را، و بزرگ داشتن مر سخن تو را. پس گفتند قوم همه ايشان: بل كه (او) سحر كننده (اى) دروغ زن است، عجب آورنده سحر (است و) سبك دست در او، و هست كه تصديق كند تو را در امر (پيغمبرى) تو الا مثل اين، كه مى خواستند (به اين گفتار) مرا. و به درستى كه من از گروهى ام كه فرا نگيرد ايشان را در (راه) خدا ملامت ملامت كننده اى، نشان ايشان نشان راستگويان است، و سخن ايشان چون سخن نيك مردان است، عمارت كنندگان شب به قيام، و جاى روشنى روز، چنگ زنندگان به ريسمان قرآن، زنده مى دارند نهادهاى خدا و نهادهاى رسول خدا عليه السلام، گردن كشى نمى كنند، و بلندى و بزرگى نمى كنند، و از حد تجاوز نمى نمايند، و تباهى نمى كنند، دلهاى ايشان در بهشتها، و تنهاى ايشان در عمل.

/ 398