ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
داد ده براى رضاى خدا و داد ده مردمان را از (سوى) نفس خود، و از (سوى) خواص اهل خود، و (از سوى) آن كس كه تو را در (او) محبت است از رعيت تو، به درستى كه تو اگر داد نكنى ظلم كرده باشى، و هر كه ظلم كند با بندگان خدا باشد خدا خصم او جز از بندگان او، و هر كه مخاصمت كند او با خدا باطل كند خدا حجت او را، و باشد مر خدا را محارب و مخالفت كننده تا كه باز استد و توبه كند. و نيست چيزى باز خواننده تر وا بگردانيدن نعمت خدا و تعجيل عقوبت او از استادن بر ظلم، پس به درستى كه خدا شنونده است به شنود خواندن مظلومان (را)، و او است مر ظالمان را به موضع ديدبانى. و بايد كه دوست ترين كارها به تو فاضلترين آن باشد در باب حق، و عام تر(ين) آن باشد در عدل، و جمع آورنده(ترين آن) باشد براى رضاى رعيت، به درستى كه خشم عامه ببرد رضاى خاص (را)، و به درستى كه خشم خواص را وا پوشند با رضاى عوام. و نيست و نباشد (هيچ) يكى از رعيت گران بارتر بر والى (از جهت) رنج و تكلفها در (زمان فراخى و) آسودگى، و كمتر يارى (كننده) مر والى را در بلا، و كاره تر براى انصاف، و سوال كنندتر به الحاح، و كمتر شكر كننده نزديك عطا دادن، و درنگ كننده تر براى قبول
عذر به نزديك باز داشتن، و ضعيفتر به صبر نزديك حوادثهاى روزگار از اهل خاصه. و به درستى كه ستون دين، (و) جمعيت مسلمين، و ساز و آلت براى دشمنان (همه) از عام امت (است)، پس بايد كه باشد ميل تو براى ايشان، و ميل تو با ايشان.و بايد كه دورترين رعيت تو از تو، و دشمن دارنده ترين ايشان نزديك تو، طلب كننده ترين ايشان باشد عيبها براى مردمان، به درستى كه در مردمان عيبها است (كه) والى سزاوارتر باشد از كسى كه وا پوشد آن را. پس بايد كه ظاهر نكنى از آنچه غايب و پوشيده است از تو از آن عيوب، به درستى كه بر تو است پاك كردن آنچه ظاهر شد مر تو را، و خدا حكم كند بر آنچه غايب است از تو، پس بپوش نااستوارى را آنچه توانى تو، تا بپوشد خدا از تو آنچه دوست دارى تو پوشيدن آن را از رعيت تو. بگشاى از دل مردمان گره و بسته هر كينه را (به نيكى كردن)، و ببر از خو(د) رسنهاى عداوت و هر كينه را، و غافل و غايب شو از همه آنچه صحيح نباشد مر تو را، و تعجيل مكن وا باور داشتن عيب گوينده مردمان، به درستى كه مكروه رساننده آميخته باشد (حق را به باطل) و اگر چه ماننده باشد به نيكخواهان. و بايد كه وارد نكنى در مشورت خود بخيلى (را) كه باز دارد تو را از فضل (و احسان)، و وعده دهد تو را به درويشى، و نه با بددل كه ضعيف گرداند تو را از كارهاى قوى، و نه حريص كه بيارايد تو را به زينت حريصى به جور و ستم، به درستى كه بخل و بددلى و حرص طبيعتهاى پراكنده(اند) كه جمع دارد آ
ن را بدى گمان به خدا.