ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

عزیزالله جوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

(و اما) پس (از) اين (سخن)، بايد كه دراز نگردانى در حجاب بودن تو از رعيت، به درستى (كه) در حجاب بودن والى از رعيت پاره اى از تنگى (و بخيلى است)، و كمى علم باشد به كارها، و در حجاب بودن از ايشان ببرد از ولات دانش آنچه (كه) باز دارند ايشان (خويش را در حجاب) پيش آن، پس خرد شود نزديك ايشان (چيزى) بزرگ، و بزرگ شود خرد، و زشت شود خوب، و خوب شود زشت، و آميخته شود حق به باطل. و به درستى كه والى آدمى است (كه) نمى شناسد آنچه (را كه) پنهان دارند از (او) مردمان آن را از كارها، و نيست بر (شناختن) حق نشانى و علامتى كه بشناسند بدان باديد كردنهاى راستى (را) از دروغ. و به درستى كه تو يكى از دو مردى: يا مردى (هستى) كه سخاوتگر (است) نفس او به دادن حق، پس در چه چيز است باز داشتن تو (نفس خود را) از واجبى حق كه دهى آن را؟ يا كردن (كارى) نيك كه بدهى آن را؟ يا (مردى كه) مبتلا باشى به باز داشتن (مردمان از عطا) پس چه (بسيار) زود بود باز استادن مردم از سوال (كردن از) تو، چون نوميد شوند از بخشيدن تو! با (آن كه) حاجتاى مردمان وا تو چيزى است (كه) رنج نباشد در او بر تو، از (قبيل) شكات مظلمه، يا طلب كردن داد در معامله.

پس به درستى كه مر والى را (است) خاصه و نزديكان، (كه) در ايشان (است) برگزيدن (مال غير از براى) خود و گردن كشى (كردن)، و كمى داد دادن، پس ببر رنج ماده آن گروهان را به بريدن اسباب آن حالها(ئى كه باعث اين افعال است)، و اقطاع مده براى يكى از توابع تو و خاصه خود ضيعه(اى) كه قطع كنى آن را براى او. و بايد كه طمع نكنند از (جانب) تو در قرار دادن و بستن كارى كه گزند رساند به آن كس كه در پهلوى آن باشد از مردمان در نصيب آب يا كارى انباز شده كه برنهند رنجشان را بر غير خود، پس باشد خوشگوارى آن مر ايشان را جز تو را، و عيب آن مر تو را باشد در دنيا و آخرت. و لازم گردان حق را كسى را كه لازم بود او را از نزديك و دور، و باش در آن (كار) صبر كننده (و) طلب كنند(ه مزد از خدا، در حالى كه) واقع شوند(ه باشد) آن (الزام حق به) نزديكان تو و خاصان تو هر جا كه واقع شود، و بجوى سرانجام آن را به آنچه (كه) گران شود بر تو از او، (پس) به درستى كه عاقبت آن ستوده باشد. و اگر گمان برند رعيت به تو ميلى (به ستم)، پس ظاهر كن مر ايشان را عذر خود (را)، و بگردان از خود گمانهاى ايشان به ظاهر كردن تو (عذر درست خود)، به درستى كه در آن عذر آورد
ن است كه برسى در او به حاجت خود از راست كردن ايشان بر حق.

/ 398