ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
او است توانائى آنك چون انداخته شود وهمها، تا دريابد جاى نهايت رسيدن قدر(ت) او، و طلب كرد و خواست فكر و انديشه پاك شده از خاطر آينده وسوسه ها كه واقع شود بر خدا در جولاءها(ى) غيبها و ناپيدائيهاى پادشاهى او، و متحير و مشتاق شد دلها وا او، تا جارى شود در كيفيت صفات او، و باريك شد جاى در رفتن عقلها در آنجا كه نرسد بدان صفتها، تا بيابد علم ذات او را. باز گردانيد آن عقول را (از درك كنه خود)، و (حال) آن (كه) قطع كننده (و طى نماينده اند آن عقول) جاى افتادن (و هلاك) پرده هاى غيبهاى تقدير كرده (را و) خلاص داده (شده از غير و نزديكى جوينده اند) به او، تعالى. پس باز گرديد(ند) عقلها چون به رو باز زنند، اقرار كرد(ه) به آنك نيابند او را- به گشتن از راه (و) رفتن بيراه- حقيقت معرفت او، و در نيايد به دل خداوندان انديشه ها در خاطر آينده(اى) از اندازه بديد كردن بزرگى عزت او. آن خدايى كه نو چيزى آورد آفريدگان را بر غير مانند(ى) كه مثال گرفته باشد آن را، و بى اندازه(اى) كه پى برده باشد بر آن از خالقى و آفريدگار عبادت كرده كه بوده باشد پيش از او. و فرا نمود ما را از پادشاهى قدرت او، و (از) عجايب آنچه سخن گفت بدان نشانه
هاى حكمت او، و معترف شد(ن به) حاجت از خلق وا آنكه بردارد آن حاجت را به نگاه دارنده قوت خود. آنچه دلالت كرد ما را به بيچاره گردانيدن قيام حجت- از عجايب ملكوت- بر معرفت او، تعالى، و ظاهر شد در آفريننده ها- آنك نو آورد آن را- نشانه هاى صنعتهاى او، و نشانه هاى حكمت او، پس گشت همه آنچه بيافريد حجت مر او را، و دليل بر آن، و اگر چه بود آفريده(اى) بى نطق، پس حجت او به تدبير حق تعالى سخن گوينده (است)، و دلالت (او) بر نو آفريننده خالق قائم.پس گواهى مى دهم به درستى كه هر كس كه ماننده مى كند تو را به جدا شدن عضوها(ى) خلق تو، و درهم شد(ن) مفصل بندگاهاى ايشان كه فرا پوشيده است براى تدبير حكمت تو، بسته نشد غيب انديشه (او) بر معرفت او، و نياميخت به دل او يقين به آنك مثل نيست تو را، و گوئى كه او نشنيد(ه است داستان) بيزار شدن پسروى كنندگان از پسروى كردگان (در قيامت)، چون مى گويند (آنان): به حق خدا! به درستى كه بوديم ما در گمراهى هويدا، چون برابر مى كرديم ما شما را به پروردگار عالميان. دروغ گفتند بر گردندگان از تو، چو(ن) تشبيه دادند تو را به بتان ايشان، و دادند تو را نشان و علامت آفريدگان به وهمهاى ايشا(ن)، و متجزى كردند تو را چون جزء كردن مجسمات به خاطره هاى ايشان، (و) تقدير كردند تو را بر خلقت و آفرينش مختلف قوتها به نتايج عقلهاى ايشان. پس گواهى مى دهم به درستى كه هر كس كه مساوى و برابر كند تو را به چيزى از خلق تو به درستى كه بگرديد به تو، و گردنده به تو كافر است بدانچه فرود آمد بدان، محكمات آيتهاى تو و سخن گفت از او گواهيهاى حجتهاى روشن تو، و به درستى كه تو(ئى) تو آن خداى (كه) به نهايت نرسيده در عقلها، تا باشى در جاى جستن فكر آن عقول كي
فيت بديد كرده، و نه در انديشه هاى خاطرها(ى) عقول حد بديد كرده، (و) باز گردانيده (شده از حالى به حالى).بخش ديگر از اين خطبه چنين است تقدير كرد آنچه بيافريد او پس استوار كرد اندازه آن را، و تدبير كرد او را پس او لطف كرد (از روى حكمت) تدبير آن را، و رو فرار كرد آن (آفريده) را براى مقصود آن، پس تعدى نكرد به آن (مقصود از) حدهاى منزلت او، و عاجز نشد و نماند (آن مخلوق) پيش (از) رسيدن وا نهايت خود، (تا لازم نيايد تغيير در علم او سبحانه)، و دشوار نشد چون بفرمود بگذشتن بر ارادت او- خدا، و چگونه دشوار باشد و به درستى كه صادر شد كارها از ارادت و خواهش او (سبحانه)! او است آفريننده انواع چيزها، بى انديشه فكرت كه باز گردد به آن، و نه نتيجه طبيعى كه ببندد ضمير به آن، و نه آزمايشى كه فايده گيرد به آن از حادثه ها(ى) روزگار، و نه انبازى كه يارى دهد بر نو چيزى آوردن عجايب كارها. پس تمام شد خلق او و گردن نهاد مر طاعت او را، و اجابت كرد وا خواندن او، در معرض نيامد و حائل نگشت پيش او درنگ كننده اى، و نه تانى كردن تاخير كننده و پيچنده، پس راست گردانيد از چيزها كژى آن را، و پيدا كرد حدهاى آن را، و جمع كرد و فراهم آورد به قدرت خود ميان ضدان آن اشياء، و بپيوست سببها و ريسمانها(ى) قرينه هاى آن را، و جدا گردانيد آن چيزها
(را به) جنسهاى مختلفها، در حدها و اندازه ها، و طبيعتها و چگونگيها، كارى عجب نو آو(ر)ده خلايق را، استوار كرد كردار آن را، و بيافريد آن را بر آنچه خواست پس نو آفريد آن را.