ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
(بعضى از آن خطبه) در صفت زمين و گستردن آن بر آب (فرو برد زمين را بر بالاى آمد و شد موجهائى كه مانند حيوان نر بر ماده در حال هيجان بودند) و جولايها(ى) درياها(ى) آواز كننده، كه به هم مى كوفت رنج رساننده(هاى) موجهاى آن، و به هم مى آرد به هم اندازند(ه)هاى پشته هاى آن، و كف مى كرد كف كردنى همچو گشنها نزديك هاانگيختن آن. پس حقير شد سركشى آب به هم كوبنده براى گرانى بار آن زمين، و آرام گرفت هاانگيختن انداخته شدن آن، چو به پاى بسپرد او را به سينه آن، و حقير شد (آب و) فروتنى كننده چو مراغه كرد (زمين) بر او به شانه هاى خود. پس گشت (آب)- پس از بانگ و فرياد كردن موجهاى او- ساكن (و) قهر كرده، و در حلقه لگام ذلت مطيع (و) اسير (شده)، و ساكن شد زمين گسترده در معظم موج او، و باز گردانيد (آب را) از بزرگى فخر او و بلندى او، و بلندى بينى او (به واسطه گردن كشى)، و (از) بلند شدن از حد (گذشتن) او، و دهن بند كرد او را بر درشتى رفتن او، پس فرو نشست بعد از برجستن او، و برهم نشست پس از خراميدن و ثبات او. پس آنگاه كه آرام گرفت هاانگيختن آب در زير كنفهاى زمين، و برداشت مرتفعات كوههاى بلند بر دوشهاى آن، روان كرد آبهاى چشم
ه ها از بنهاى بينيها(ى آن)، و جدا گردانيد چشمه ها را در بيابان(هاى) نرم و كوهها(ى) آن، و راست گردانيد حركتهاى آن را استوار از سنگهاى بزرگ آن، و خداوندان سرهاى كوههاى بلند از سنگهاى بزرگ آن. پس آرام گرفت آن زمين از حركت كردن به استوار شدن كوهها در پاره روى آن زمين، و داخل شدن آن جبال- در اندرون شونده- در فراخيهاى اندرون بينيها(ى آن زمين)، و ور نشستن آن كوهها (بر) گردنهاى نرمهاى زمينها و اصلهاى آن، و فراخ گردانيد ميان آسمان و زمين و ميان آن، و بساخت هوا را نسيم آورنده براى ساكنان آن، و بيرون آورد وا آن زمين اهل آن را بر تمامى منفعتهاى آن. پس از آن نگذاشت زمين خشك آنك باز ماند از او آبهاى چشمه ها از پشته هاى آن، و نيابد جداولهاى جويها وسيله اى وا رسيدن آن پشته ها، تا كه ابتدا كرد مر آن پشته ها را واديد كرده ابرى كه زنده مى كند موات و مرده آن پشته ها (را)، و بيرون مى آورد نبات آن را. تاليف داد ميغ ناشيه را (براى باريدن) بعد از جدا شدن پاره هاى (درخشان) آن، و جدا كردن پاره(هاى) ابر باريك تا كه چون در حركت آمد جولاء ميغ و ابر (سفيد) در او، و بدرخشيد برق او در كناره هاى او، و آرام نگرفت درخشيدن ابر او در (ميان) ابر
بزرگ و سفيد آن، و برهم نشيننده ابر آن، بفرستاد او را آب ريزه پياپى، به درستى كه نزديك داشت ريشه خود را كه دوشد او را باد جنوب (از) ابر سفيد قطره هاى بزرگ او را، و بازداشته بارها از باران آن را. پس آنگاه كه اندازد ابرى- كه خويشتن مى كشد، گرداگرد سينه (را بر زمين) و به نهادن قماش (از) آنچه برداشت از بار گران بار كرده بر آن. بيرون آورد به آن از زمينهاى خشك بى نبات گياه را، و از سر كوهها گياهها را، پس آن زمين شاد گردد به آرايش روضه هاى خود، و بزرگ گردانند به حس منظر بدانچه درپوشند او را از چادر شكوفه هاى آن، و زيور آنچه درآويخته اند- به انواع- به او از تازه و نازك شكوفه هاى او. و بكرد و بيافريد آن را نفقه و قوت آفريدگان، و روزى براى چهارپايان، و بشكافت راهها را در آفاق و كناره هاى آن زمين، و برپاى كرد نشانه هاى علمها براى روندگان بر راههاى روشن آن.پس چون بگسترد زمين آن را، و روان كرد امر خود را، برگزيد آدم را- عليه السلام- برگزيدنى از خلق خود، گردانيد او را اول آفريدگان خود، و آرام داد او را (در) بهشت خود، و خوش و فراخ گردانيد در او طعمه او را، و اشارت كرد به او در آنچه نهى كرد از او، و اعلام كرد او را به درستى كه در پيش شدن بر او در معرض آمدن است به نافرمانى او، (و) در خطر افتادن منزلت آدم، پس دليرى كرد بر آنچه نهى كرد او را از تمام كرده و وفا كرده مر سابق علم او (را). پس فرو آورد او را پس از توبه تا عمارت كند زمين خود را به نسل و زه و زاد او، و بپاى دارد حجت را به آدم بر بندگان او، و خالى نگذاشت (بندگان را) پس از آن كه فرا گرفت (روح) او را از آنچه (تا)كيد كند بر ايشان حجت پروردگارى خود، و بپيوندد ميان ايشان و ميان معرفت خود، بلكه عهد فرا گرفت ايشان را به حجتها بر زبانها(ى) برگزيدگان از پيغمبران خود، و بردارندگان وديع(ت)هاى رسالات او گروهى پس گروهى، تا كه تمام شد به پيغمبر ما محمد- صلعم- حجت خدا و برسيد به جايگاه، عذر او و بيم او. و تقدير كرد روزيها را پس بسيار گردانيد آن را و كم گردانيد، و قسمت كرد آن را بر تنگى و فراخى (به حسب مصلحت)،
پس عدل كرد در آن ارزاق تا بيازمايد كه كيست مى خواهد توانگرى آن (را) و درويشى آن (را)؟ و بايد كه امتحان كند بدان شكر و صبر را از توانگران و درويشان. پس مقرون گردانيد به فراخى آن ارزاق بقاياى درويشى آن (را)، و (پيوسته گردانيد) به سلامت آن راههاى آفت آن را، و به شكافهاى فرجهاى آن غصه هاى غمهاى آن (را)، و بيافريد اجلها پس دراز كرد آن را و كوتاه كرد، و پيش داشت و با پس داشت آن را، و پيوند كرد به مرگ رسنهاى آن را، و گردانيد مرگ را جذب كنند(ه) مر رسنهاى آن را، و قطع كننده مر رسنهاى محكم تافته آن را.