ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
پس غير صفت كرده (است) آنچه فرو آمد به ايشان، جمع شود بر او سختى جان كندن، و پشيمانى فوت شدن، پس ضعيف شود مر او را دست و پاى ايشان، و متغير شود بر آن رنگهاى ايشان، پس زيادت شود مرگ در ايشان (در) در رفتن، پس مانع شد ميان يكى (از) ايشان و ميان سخن گفتن او. و به درستى كه او ميان اهل خود نظر كند به چشم خود، و بشنود به گوش خود بر درستى از عقل او، و باقى بودن از خرد او، فكر و انديشه كند (كه) در چه چيز نيست شد عمر او، و در چه چيز برفت روزگار او؟ و با ياد آورد مالها را كه گرد كرد آن را كه آسان فرا گرفت در جاى طلب آن و فرا گرفت آن را از وجه هاى معلومه و مشتبه بودن آن مال. به درستى كه لازم شد او را عقوبات و بزه همه آن، و ديده و رشد بر جدائى آن مال، باقى مى ماند براى آن كس كه در پس او ماند، خوش عيش شوند در آن، و برخوردارى گيرند بدان، پس باشد خوشگوارى مر غير او را، و بار گران بر پشت او، و مرد به درستى كه هلاك شد گروهاى او بدان اموال پس او به دندان بگيرد دست خود را (به) پشيمانى بر آنچه ظاهر شد مر او را نزديك مرگ از كار او، و بى رغبت شود در آنچه بود كه رغبت مى كرد در او روزهاى عمر خود، و آرزو خواهد به درستى آن
ك بود كه پژمان برد او را بدان (اموال)، و حسد برد او را بر آن به درستى كه ببرده بودى آن (اموال) را نه او. پس هميشه مرگ مبالغت مى نمايد در تن او، تا كه بياميخت شنيدن او، پس گشت و گردد ميان اهل خود (كه) سخن نگويد به زبان خود، و نشنود به گوش خود، گرداند چشم خود را به نگرستن در روهاى ايشان بيند حركتهاى زبانهاى ايشان، و نشنود باز گردانيدن سخن ايشان. پس زياده شود مرگ (و) مردن (به) وا دوسيدن به او، پس فرا گيرد چشم او (را) همچنان كه فرا گرفت گوش او را، و بيرون شود روح از تن او، پس گشت مردار ميان اهل خود، به درستى كه وحشت گرفتند از پهلوى او، و دور شوند از يكديگر از نزديكى او (يارى نكند) گرينده (را)، و اجابت نكند خواننده را، پس بردارند او را وا موضعى از زمين، پس فراسپرند او را در آن زمين وا عمل او، و منقطع شوند از زيارت او.تا چون برسد نوشته و فريضه اجل او، و امر و قضا و قدر او، و برسانند آخر خلق را به اول او، و آيد از امر خدا آنچه خواهد او از نو كردن خلق او، بگرداند آسمان را و بشكافد آن را، و بجنباند زمين را و بلغزاند آن را، و بركند كوهها را و از بن بردارد، و بكوبد بعض آن را بر بعضى از هيبت بزرگى (او)، و ترس حمله او. و بيرون آورد هر كس را كه در او باشد، پس نو گرداند بعد از كهنه شدن ايشان، و گرد آورد ايشان را بعد از پراكندگى، پس جدا گرداند ايشان را وا آنچه خواهد از سوال كردن ايشان از عملها و پنهانيهاى افعال، و گرداند ايشان را دو فرقه: نعمت دهد بر آن گروهان، و عذاب كند از اين گروهان. فاما اهل طاعت پس پاداش دهند ايشان را به همسايگى خود، و جاودانه دارد ايشان را در سراى خود، آنجا كه كوچ نكند از آن سرا فرايندگان، و متغير نشود ايشان را حال، و نرسد به ايشان ترسانيدن(ها)، و نيابند ايشان رنجها، و رونياور(د) مر ايشان را خطر و هلاكت، و نفرستد ايشان را سفرها. و اما اهل معصيت پس فرو آورد مر ايشان را به بدترين سرائى، و باز بندد دستها را وا گردنها، و مقرون دارد موهاى پيشانى به قدمها، و درپوشاند ايشان را به پيراهنهاى قطران، و پاره
هاى تقطيع كرده آتشها، در عذابى به درستى كه سخت بود گرمى آن، و درى كه در بسته اند بر اهل آن، در آتشى كه مر او را سخت حرص باشد و بانگ باشد، و زبانه بلند بر شده، و آواز سخت هولناك، كوچ نكند مقيم او، و باز نخرند اسير آن را، و بنشكنند بندهاى آن را، نيست مدت مر آن سرا را كه نيست شود، و نيست اجل مر آن قوم را پس بگذارند او را.بعضى از اين خطبه در صفت حضرت رسول است به درستى كه حقير كرد دنيا را و خرد شمرد آن را، و خوار داشت آن را و آسان فرا گرفت آن را، و دانست به درستى كه خداى تعالى در نورديد دنيا را از او به برگزيدن، و بگسترانيد او را براى غير او (به) تحقير داشتن. پس رو بگردانيد از دنيا به دل خود، و دور كرد ذكر او را از نفس خود، و دوست داشت كه غايب و ناپيدا باشد زينت دنيا از چشم او، تا فرا نگيرد از آن جامه هاى نيكو و زينت، يا اميد دارد در او اقامت، برسانيد از پروردگار خود عذر گوينده، و نصيحت كرد مر امت خود را بيم كننده، و بخواند وا بهشت بشارت دهنده.مائيم درخت نبوت و پيغمبرى، و جاى بنهادن رسالت، و آمد شد كردن فرشته ها، و معدنهاى علم و دانش، و چشمه هاى حكمت يارى دهنده ما و دوست ما منتظر رحمت باشد، و دشمن ما و دشمن دارندگان ما منتظر باشند حمله را، و روايت كرده اند لعنت را.