همراه با پیامبران در قرآن نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
مفهوم اين آيات اين است كه خداوند برخى از رازهاى ملكوت خويش را كه دلالت بر ربوبيّت او داشت، بر
ابراهيم(ع) آشكار ساخت تا اهل يقين شود و در ايمان خويش استوار باشد و به واسطه آن بر قوم بتپرست خود
اقامه برهان نمايد.اينك اصل ماجرا:شب هنگام كه پرده تاريك و سياه شب بر همه جا گسترده بود، ابراهيم ميان گروهى از قوم خود به بحث و
گفتگو مىپرداختند. ابراهيم(ع) به ستارهاى در حال حركت كه مورد پرستش قومش بود، نگاهى انداخت و در
حضور همه به عنوان اينكه اظهار موافقت با آنان نموده - و كنايه از هم رأيى وى با آنها باشد - گفت:«هذا رَبِّى». ولى ديرى نپاييد كه اين ستاره هنگام روشنايى روز از ديدهها نهان گرديد، در اين هنگام
ابراهيم(ع) به همراهانش فرمود كه، وى به خدايى كه ابتدا آشكار و سپس ناپديد شود، ايمان نخواهد آورد.اين شيوهاى حكيمانه بود كه ابراهيم(ع) آن را انتخاب كرد. وى خدايان آنها را مورد تحقير قرار نداد و
در آغاز كار، اعتقادات آنها را نابخردانه توصيف نكرد تا از او دورى جسته و با وى به ستيزهجويى
بپردازند و به شنيدن دلايل و براهين او گوش نسپارند، بلكه به جهت كسب اعتماد آنها با اعتقاداتشان
اظهار موافقت كرد، تا سخنش در روح و جان آنها مؤثر واقع شود و بعداً بتواند به دلهاى آنها راه يابد
و اشتباهات اعتقادى آنها را روشن كند؛ چرا كه اعتقاد به پديدار شدن ستارهاى كه سرانجام آن، نهان
شدن است، به اين معناست كه آن را كسى به وجود آورده است و اين معنا با خدايى بودن سازگار نيست.ابراهيم(ع) در جلسه ديگرى كه با همراهان خود داشت، ماه را ملاحظه كرد كه با روشنايى خود از آن سوى
افق، تاريكى شب را مىشكافت.وى ديگر بار جهت موافقت با عقايد آنان مىگويد: «هذا رَبِّى».ولى طولى
نمىكشد كه ماه از ديدگان ناپديد مىشود؛ در اين هنگام ابراهيم(ع) اظهار مىدارد:اگر خدايى كه مرا
آفريده، هدايت و ارشادم نكند، در زمره گمراهان خواهم بود. وى با اين اقرار و اعتراف دو هدف را دنبال
مىكرد:يكى بطلان پرستش ماه و دوم اينكه [مى فهماند] معبود ديگرى كه همان خداى يگانه است وجود
دارد. هم اوست كه دلها را به حقيقت رهنمون مىشود و از راه يافتن شك و ترديد به ژرفاى آنها جلوگيرى
مىكند.روز دوم، خورشيد طلوع كرده و با نور افشانى در وسط آسمان هويدا مىشود.ابراهيم(ع) به اطرافيانش
مىگويد:«هذا رَبِّى هذا أَكْبَرُ» اين شيوهاى بود كه براى موافقت تدريجى آنها به كار برد تا پس
از اهانت سابق به آنها و انكار خدايى بودنشان، حاضر به شنيدن سخنان وى گردند، ابراهيم(ع) هنگام
ناپديد شدن خورشيد، هدفى را كه در پى آن بود، اعلان داشت و آن اعلان بيزارى از خدايان آنهابود
[يعنى] ستارگانى كه پديدار گشته و سپس ناپديد مىشوند، ناگزير بايد آفرينندهاى داشته باشند كه
همان خداى سبحان است.پس از آنكه ابراهيم(ع) از خدايان آنها بيزارى جست، آنها را مخاطب ساخت و گفت: من قصد دارم متوجه
پرستش خداى يگانه شوم. هم او كه آسمانها و زمين را آفريد و از گمراهى بپرهيزم و خدايان پوچ و باطل
شما را رها سازم. من هيچ معبودى را با خداوند متعال شريك نمىدانم.اگر كسى در آيات گذشته نيك دقت كند، حقيقتى علمى را در قرآن خواهد يافت. قرآن بيانگر سرگذشت خدايانى،
چون ستارگان و ماه و خورشيد است كه در دوران ابراهيم(ع) وجود داشتهاند. اينها خدايانى بودهاند كه
علم و دانش پس از تحقيق و بررسى تاريخ گذشتگان به واسطه حفارىها و آثارى كه بدانها دست يازيده
شده، به وجود آنها اعتراف و اقرار كرده است.در دوران حضرت ابراهيم(ع)، پرستش ماه در شهر «اور» كه محل زندگى وى بود به چشم مىخورد. آنان به ماه
«نانار» مىگفتند، همان گونه كه خورشيد مورد پرستش بود و به آن «شماس» گفته مىشد و نيز ستارگان كه
معروفترين آنها ستاره زهره بود «عشتار» ناميده مىشد و ستاره مريخ كه بدان «مردوك» گفته مىشد.(2)خبر دعوت ابراهيم(ع) به پرستش خداى يگانه و ردّ هر گونه معبودى جز خدا، به نمرود رسيد، وى در پى
ابراهيم(ع) فرستاد و ميان او و ابراهيم گفتگويى رخ داد كه قرآن آن رابراى ما بازگو مىكند:أَلَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِي حاجَّ إِبْراهِيمَ فِى رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ المُلْكَ إِذ قالَ
إِبْراهِيمُ ربِّىَ الَّذِى يُحْيِى وَيُمِيتُ قالَ أَنا أُحْيِى وَأُمِيتُ قالَ إِبْراهِيمُ
فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِى بِالشَّمْسِ مِنَ المَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ المَغْرِبِ فَبُهِتَ
الَّذِى كَفَرَ وَاللَّهُ لا يَهْدِى القَوْمَ الظّالِمِينَ؛(3)