363- اجل نگهبان مرد است - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

362- نامه ابوبكر به پدر در مورد خلافت وقتى كه ابوبكر خليفه شد به پدر خود ابو قحافه نامه اى نوشت كه بسيار قابل توجه و تعمق است . و اما مضمون نامه :

اين نامه ايست از خليفه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به سوى ابو قحافه اما بعد؛ بدرستى كه مردم راضى به خلافت من شدند، پس امروز خليفه خداوند هستم و اگر تو به سوى من بيايى از براى تو خوب خواهد بود!!(426) وقتى پدر ابوبكر نامه پسرش را خواند به حامل همراه نامه گفت :

چه چيزى باعث شد كه مردم از خلافت على (عليه السلام ) سر باز زنند؟ نامه رسان ابوبكر به ابو قحافه گفت : على (عليه السلام ) كم سن بود و بسيارى از بزرگان قريش بدست او كشته شده بودند و ابوبكر از على (عليه السلام ) در سن و سال بزرگتر بود لذا به اين جهت پسر تو را خليفه خدا كردند.

ابو قحافه گفت :

اگر امر امامت و خلافت به سن و سال است ، من در سن بزرگترم از ابوبكر، پس من بدرستى كه بر على (عليه السلام ) ظلم كرده اند و حق او را غصب كرده اند. بدرستى كه من شاهد بودم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در حضور ما با على (عليه السلام ) بيعت كرد و امر كرد به ما كه با على (عليه السلام ) بيعت كنيم .

سپس ابوقحافه جواب نامه پسرش ابوبكر را چنين نوشت :

نامه تو به من رسيد و يافتم مضمون آن نامه را.

اى مرد احمق ! بعضى از مطالب در نامه تو با بعضى ديگر آن تناقض ‍ دارد؛ تو يك بار مى گويى من خليفه خدا هستم و يك بار مى گويى خليفه رسول و يكبار مى گويى كه مردم مرا انتخاب كردند و به امر خلافتم راضى شدند پس او را از اين امر شنيع بسيار منع كرد و تصريح كرد كه انتخاب خليفه با خداست نه با راءى مردم !!!(427)

363- اجل نگهبان مرد است

على (عليه السلام ) در پاى ديوار كجى نشسته بود و ميان مردم داورى مى كرد. شخصى به آن حضرت گفت : اينجا منشين كه در شرف سقوط است . على (عليه السلام ) فرمود: اجل نگهبان من است . همين كه على (عليه السلام ) برخاست ديوار خراب شد. امام صادق (عليه السلام ) فرمود: على (عليه السلام ) از اين گونه كارها مى كرد و اين يقين است .(428)

364- قضا و قدر الهى

اصبغ بن نباته گفت : على (عليه السلام ) از پاى ديوار كجى حركت كرد و پاى ديوار ديگر نشست ، همين كه مورد اعتراض قرار گرفت كه يا على (عليه السلام ) مى خواهى از قضا و قدر الهى فرار كنى ، حضرت پاسخ داد از قضا و قدرى به قضا و قدر ديگر فرار مى كنم .(429)

365- چرا قصاص دو بار انجام شود

مردى توسط شخص ديگرى كشته شد، برادر مقتول شخص قاتل را نزد عمر بود، عمر بن خطاب حكم كرد كه برادر مقتول شخص قاتل را قصاص كند و بكشد؛ برادر مقتول ، شخص قاتل را به قدرى زد كه يقين پيدا كرد او را كشته است و او از دنيا رفته است . لذا جسم او را رها كرد و رفت ، اولياى قاتل ، او را برداشته دريافتند كه زنده است لذات به درمان او پرداختند و او را مداوار كردند و بعد از مدتى حال قاتل خوب شد، برادر مقتول وقتى او را سالم ديد مجدد مدعى قصاص و كشتن او شد و عمر بن خطاب نيز دوباره حكم قتل وى را صادر كرد.

نزاع آنها ادامه داشت تا اينكه مطلب را نزد حضرت على (عليه السلام ) رسيده شد و از آن حضرت درخواست

/ 367