601- على و شكر كتيبه - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بود براى شكار به اين صحرا رسيد سگهاى شكارى خود را به دنبال عده اى آهو رها كرد، هارون ديد آهوان به تل خاكى رسيدند و آنجا سر به خاك سائيدند و سگهاى او برگشتند آهوان دوباره پس از اينكه از قبر دور شدند هارون دوباره سگها را به سمت آنها رها كرد ولى دوباره همان اتفاق افتاد و حتى براى سومين بار نيز اين كار تكرار شد شعيه و سنى اين موضوع را نقل مى كند، مورخ مشهور ابن خلكان سنى نيز آنرا نقل كرده است . هارون تعجب كرد كه اينجا چه خبر است ، هارون پرسيد در اين محدود اگر آبادى هست پيدا كنيد و پيرمردى از آن را حاضر كنيد. لشكريان هارون گشتند و پيرمردى را پيدا كردند و پيرمرد گفت : من با پدرم اينجا مى آمديم ، پدرم مى گفت : كه من همراه امام صادق (عليه السلام ) اينجا مى آمدم اينجا قبر اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) است . هارون وضو گرفت و نماز خواند بعد هم صندوقى تهيه كرد و اتاقى بر روى آن قبر شريف بنا كرد تا سال 300 هجرى كه مرحوم عضدالدوله ديلمى خودش را به نجف رساند و ساختمان مجللى را در آنجا بنا كرد.(717)

601- على و شكر كتيبه

در جنگ صفين معاويه لشكرى بيست و پنج هزار نفرى را تدارك ديد و در نوع خود در تمام جوانب اين مجموعه بيست و پنج هزار نفرى را مجهز نمود، با تدارك وسائل و اسلحه و از حيث زره و كلاه خود و كاملترين تمرينات ، آنها را جهت نبرد با سپاه امام على (عليه السلام ) آماده نمود تمامى اين لشكر از فرق سر تا پا غير از دو چشم آنها غرق آهن بود، به شكلى كه هيچ جائى جهت نفوذ تير يا شمشير در آن نباشد و تمامى آنها را سوار بر اسب كرد تا روحيه لشكر على (عليه السلام ) را با هيبت اين لشگر در ابتداى نبرد تضعيف نمايد اين لشگر را كتيبه ناميد و راهى ميدان كرد. لشكريان حضرت امير (عليه السلام ) وقتى اين وضعيت را ديدند جراءت مقابله با آنرا در خود نديدند چون وضع جبهه مقابل را مى ديدند چگونه است نه جاى شمشير زدن بود نه راه نفوذ، على (عليه السلام ) از صف لشكريان خود بيرون آمد و لشكر خود را به تذكراتى هشدار داد و آنها را براى نبرد تشجيع نمود آنگاه به آنها فرمود: به شما بگويم اين لشكر كتيبه معاويه را در هم خواهم كوبيد كسى حق ندارد از جاى خود تكان خورد. آنگاه حضرت ذوالفقار را در دست گرفت و حمله كرد حضرت آنچنان جنگيد كه تمامى لشگر پا به فرار گذاشتند. على (عليه السلام ) به تعقيب آنها پرداخت فراريان آنها خود را به خيمه معاويه رساندند معاويه كه منتظر بود اين لشگر برود و همه لشكر على (عليه السلام ) را درهم بكوبد و بيايد؛ ديد همه شكست خورده با كشته هاى فراوان برگشته اند. معاويه گفت : اى واى بر شما كى شما را اينطور كرده ؟ مگر لشكر على (عليه السلام ) چند برابر شما بود؟ همه گفتند: معاويه ما كه لشكر على (عليه السلام ) را نديديم ولى ما هر وقت نگاه مى كرديم مى ديدم على (عليه السلام ) پشت سرماست و با ذوالفقار حمله مى كند. همين قدر بدان كه هر كه كشته شده به شمشير على (عليه السلام ) كشته شده و هر كه نيزه خورده به نيزه على (عليه السلام ) است ، هر كه تير خورده ، به تير على (عليه السلام ) است او گفت : على (عليه السلام ) كه تير ندارد گفتند و الله ما نمى دانيم چه شده ولى مى ديديم كه على (عليه السلام ) گاهى با تير حمله مى كرد گاهى با نيزه و گاهى با شمشير و گاهى هم از پشت سر.(718)

602- توجيه در جنگ جمل

در جريان جنگ جمل بعضى به بهانه اينكه اين جنگ يك نوع برادر كشى و مسلمان كشى است از دفاع مى كشيدند و بعضى از مقدس نماهاى چند آتشه صريحا امام بر حق ، حضرت على (عليه السلام ) را از اينكه با آشوبگران جمل مى جنگد مورد انتقاد قرار مى دادند. امام على (عليه السلام ) آشكارا سپاه جمل را لعنت كرد، يكى از مقدس مآبها به على (عليه السلام ) گفت : مؤ منين آنها را از لعن خود استثناء كن !

حضرت على (عليه السلام ) قاطعانه به او فرمود: ويلك ما كان فيهم مؤ من (719)؛ واى بر تو كسى در ميان آنها مؤ من نيست .

و در جنگ صفين نيز بعضى با توجيه و حربه مسلمان كشى جايز نيست از يارى على (عليه السلام ) دست كشيدند.

/ 367