530- شروع خلافت - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطابه اى پر شور در جمع خاندان و ياران خاص على (عليه السلام ) ايراد كرد كه دو جمله زيباى آن را در اينجا ذكر مى نمائيم .

فاسال الله ان ممن علينا باقتفائنا اثرك و العمل بسيرتك ؛ از خداوند تقاضا مى كنم كه بر ما منت نهد و توفيق دهد كه پيرو تو پاشيم و به سيره تو عمل كنيم .

فو الله لقد كانت حياتك مفاتح الخير و مفالق للشر؛ بخدا سوگند زندگى تو درهاى خير را گشود و راههاى شر و بدى را بست .(620)

530- شروع خلافت

ابوبكر در سال دهم هجرت خليفه شد و در سال 13 هجرى در 63 سالگى از دنيا رفت . در حالى كه 2 سال و 3 ماه و ده روز خلافت كرد(621) پس از او عمر روى كار آمد و در اواخر ذى الحجه ى سال 23 به دست ابولؤ لؤ (فيروز ايرانى ) كشته شد و مدت خلافت وى ده سال و شش ماه و 4 روز بود.(622) عمر به هنگام تعيين خلفيه ى پس از خود دستور تشكيل شورايى را داد كه نتيجه آن به سود عثمان ؛ منوط به عمل كردن وى به سيره پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم و سيره شيخين ، تمام شد و عثمان در اوائل محرم سال 24 هجرى تا ذى الحجه سال 35 هجرى خلافت كرد كه مجموعا خلافت وى 12 سال چند روز كم به درازا كشيد.(623) در سال 35 هجرى مردم اجماع بر خلافت على (عليه السلام ) نمودند اول كارى كه حضرت پس از خلافت خود كرد عمال فاسق و فاجر عثمان و بنى اميه را عزل نمود از كسانى كه زير بار اين عزلها نرفت معاويه بود كه در زمان ابوبكر والى شام شده بود.

در پنج سال خلافت مولاى متقيان اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) جنگهايى رخ داد كه به ترتيب عبارتند از:

1- جنگ جمل در سال 36 هجرى در بصره .

2- جنگ صفين در سال 36 و 37 هجرى 3- جنگ نهروان در سال 39 هجرى .

و بالاخره على (عليه السلام ) در سال 40 هجرى توسط خواج و اشق الشقياء ابن ملجم به شهادت رسيد.

531- اى غمديده ، به سوى ما شتاب كن !!

بانوى در خانه اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) به خدمتگذارى همت مى گماشت به نام ام موسى او مسئوليت رسيدگى و نگهدارى فاطمه دختر آن حضرت (عليه السلام ) را بر عهده داشت . اين زن چند روز پيش از شهادت على (عليه السلام ) شاهد گفتگويى ميان آن حضرت (عليه السلام ) و دخترش ام كلثوم بوده است او اين گفتگو را چنين گزارش ‍ مى كند:

شنيدم على (عليه السلام ) به دخترش ام كلثوم مى گويد: اى دختر عزيزم ! من چنين مى بينم كه ديگر چندان همراه و همنشين با شما نخواهم بود. ام كلثوم پرسيد: چطور مگر، اى پدر عزيز؟ حضرت فرمود: من رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را در خواب ديدم كه با دست خويش غبار از چهره ام پاك مى كند و مى فرمايد: اى على ! ديگر چيزى بر تو نيست ، وظيفه ات را به پايان بردى .

بيش از سه روز نگذشته بود كه حضرت على (عليه السلام ) آن ضربت را خورد ام كلثوم با مشاهده اين صحنه فريادى جانخراش سرداد كه آن حضرت (عليه السلام ) به او فرمود: اى دختر عزيزم ! اين كار را نكن من رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را مى بينم كه با دستش به من اشاره مى كند و مى فرمايد: اى على به سوى ما بشتاب كه آنچه پيش ما است براى تو بهتر است .(624)

532- پناه آبروداران

روزى دخترى را در مسجد خدمت حضرت على (عليه السلام ) آوردند. پدر و برادران دختر ناراحت بودند. پدر دختر به حضرت عرض كرد يا على (عليه السلام ) اين دختر من است و خواستگاران زيادى از اعيان و اشرف برايش

/ 367