203- مير ميدان جانبازى - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

203- مير ميدان جانبازى

در آغاز جنگ احد، طلحة بن ابى طلحه از قبيله بنى عبدالدار نخستين پرچمدار دشمن بود كه به ميدان آمد و مبارز طلبيد، او در شجاعت آنگونه بود كه به قوچ گردان دشمن ناميده مى شد. امام على (عليه السلام ) در برابر او رفت ولى او شمشيرى به سوى على (عليه السلام ) فرود آورد. على (عليه السلام ) آنرا با سپرش رد كرد و سپس با شمشير بر دوران پاى او زد كه هر دو آنها قطع گرديد و به هلاكت رسيد، بعد از او برادرش ابوسعيد بن ابى طلحة پرچم كفر را برداشت و به ميدان آمد. على (عليه السلام ) او را نيز كشت ، بعد از او عثمان بن ابى طلحه پرچم كفر را بدست گرفت و به ميدان آمد. على (عليه السلام ) او را نيز كشت ، بعد از او عثمان بن ابى طلحه پرچم كفر را بدست گرفت و به ميدان آمد. على (عليه السلام ) او را نيز كشت . بعد از او حرث بن ابى طلحه به ميدان آمد. على (عليه السلام ) او را نيز به هلاكت رساند، بعد از او ابوعزيز بن عثمان به ميدان تاخت ، على (عليه السلام ) او را نيز به خاك سياه مرگ انداخت بعد از او عبدالله بن ابى جميله و سپس ارطاة بن شرجيل به ميدان آمدند كه جملگى بدست شير خدا حيدر كرار (عليه السلام ) كشته شدند و در آخر غلام اين قبيله (بنى عبدالدار) بنام صواب به ميدان آمد. على (عليه السلام ) اول دست راست او را قطع كرد تا اينكه پرچمش به زمين افتاد او پرچم را به دست چپ خود گرفت ، على (عليه السلام ) دست چپش را نيز جدا كرد. صواب با همان دستهاى بريده پرچم را به خود چسبانيد و گفت : اى قبيله بنى عبدالدار آيا حقى را كه بر من داشتيد ادا كردم ؟ على (عليه السلام ) هم ضربتى بر فرق سرش زد، او نيز به پرچمداران ملحد قبلى ملحق شد. در اين هنگام دختر عبقر حارثيه پرچم را برداشت و به ميدان آمد كه از اين پس بود كه جنگ بصورت دست جمعى و گروهى شروع شد. لذا در ابتداى جنگ احد دلاوريهاى على (عليه السلام ) آن چنان بر دشمن ضربه وارد ساخت كه صداى گريه زنان دشمن از همه جا به گوش مى رسيد. (252)

204- مسلمانى مردم يمن

سال دهم هجرت بود. هنوز مردم يمن در بت پرستى باقى بودند و به اسلام نگرويده بودند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خالد بن وليد را با جمعى از مسلمانان از جمله براء بن عازب به يمن فرستاد تا مردم را به اسلام دعوت كنند، خالد با همراهان خود مدت شش ماه در يمن بود ولى از مردم آنها حتى يك نفر هم مسلمان نشده بود، اين خبر به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيد. آن حضرت رنجيده خاطر شد هماندم على (عليه السلام ) را به حضور طلبيد و به او فرمود: به سوى يمن برو و خالد و همراهانش را به مدينه بفرست و اگر كسى از همراهان خالد خواست به دنبال تو باشد از او جلوگيرى نكن . على (عليه السلام ) به يمن رفت خالد و همراهانش را به مدينه فرستاد ولى چند نفر از جمله براء بن عازب با على (عليه السلام ) در يمن ماند. براء مى گويد: وقتى كه ما همراه على (عليه السلام ) به اوائل يمن رسيديم مردم يمن از ورود على (عليه السلام ) باخبر شدند. نزد آن حضرت اجتماع كردند. امام على (عليه السلام ) نماز صبح را به جماعت خواند، و بعد از نماز سخنرانى كرد. سپس نامه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به مردم يمن را براى آنها خواند، آنها چنان شيفته كلام بلند على (عليه السلام ) شدند كه همان روز قبيله همدان كه جمعيتشان از همه قبايل يمن بيشتر بود مسلمان شدند عى (عليه السلام ) اين خبر مسرت بخش را در ضمن نامه اى به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گزارش داد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم وقتى خبر را شنيد بسيار شاد شده و سجده شكر بجاى آورد. سپس برخاست و فرمود: سلام و درود بر قبيله همدان بعد از آن قبيله ساير قبائل نيز پياپى آمدند و مسلمان شدند.(253)

205- على (ع ) راهنماى ابوذر

به ابوذر خبر رسيد كه در مكه مردى برخاسته و ادعاى پيامبرى صلى الله عليه و آله و سلم مى كند و مردم را از بت پرستى بر حذر مى دارد و به خداى واحد دعوت مى كند. ابوذر برادرش انيس را خواست و به او گفت : به مكه برو و در اين مورد براى من خبر بياور، انيس برادر ابوذر به مكه مسافرت كرد و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را از نزديك ملاقات نمود و سخنان آن ، حضرت را شنيد، سپس او به نزد ابوذر برگشت و گفت : او شخصى است كه به نيكيها امر مى كند و از بديها نهى مى نمايد، و مردم را به صفات نيك اخلاقى دعوت مى

/ 367