230- گريه رسول خدا (ص ) - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گردانى . (281)

230- گريه رسول خدا (ص )

اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) مى فرمايد: من با پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم راه مى رفتيم تا اينكه در باغى داخل شديم ، حضرت يكباره مرا در آغوش گرفت و شروع كرد به گريه كردن ؛ من عرض كردم : يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم علت گريه شما چيست ؟ حضرت فرمود: گريه بخاطر كينه ها و عقده هايى كه در سينه هاى جماعتى است از تو و ظاهر نمى كنند آنها را بر تو مگر بعد از رحلت من !

من عرض كردم : يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم آيا در آن وقت دين من سالم خواهد بود؟ حضرت فرمود: بلى در آن هنگام دين تو سالم خواهد بود.(282)

231- على (ع ) از من است

از اميرالؤ منين (عليه السلام ) نقل شده است كه فرمود: براى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شاخه موزى هديه آوردند حضرت موز را با دست خود پوست مى كند و در دهان من مى گذارد، گوينده اى گفت : اى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم تو على (عليه السلام ) را دوست مى دارى ؟ حضرت فرمود: آيا نمى دانى كه على از من است و من از على هستم .(283)

232- يحيى پيامبر (ص ) كيست ؟

ام اسلم ، يكى از بانوان مسلمان و هشيار عصر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى خواست بداند كه وصى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم كيست ؟ تصميم گرفت شخصا از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم سؤ ال كند، او به سوى خانه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حركت كرد. به او گفته شد كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در منزل يكى از همسرانش به نام ام سلمه است ، لذا او بسوى آن خانه رفت او از همسر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پرسيد: پيامبر كجاست ؟ همسر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گفت :

به دنبال كارى رفته هم اكنون مى آيد.

ام اسلم وقتى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را ديد عرض كرد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم پدر و مادرم فدايت ، من كتابها را خوانده ام و به پيامبران و اوصياء آنها آگاهى دارم حضرت موسى (عليه السلام ) در زمان حيات خود خود داراى وصى (بنام هارون ) بود و بعد از غيبتش نيز داراى وصى (بنام يوشع ) بود حضرت عيسى (عليه السلام ) نيز براى خود وصى داشت (در زمان حياتش كالب بن يوفنا و بعد از وفاتش شمعون بود) اكنون بفرمائيد: فمن وصيك يا رسول الله : اى رسول خدا! وصى شما كيست ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اى ام اسلم ! وصى من در حيات و بعد از وفات من يكى است ؛ اى ام اسلم ! هر كس اين كار را كه اكنون انجام مى دهم انجام دهد، او وصى من است ، هماندم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مشتى از سنگريزه هاى زمين را برداشت و با دستش ماليد تا مانند آرد شد، همان را خمير كرد و با انگشترش آن را مهر نمود و جاى مهر در آن نقش بست !!

ام اسلم از محضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بيرون آمد و به حضور اميرمؤ منان على (عليه السلام ) رسيد و گفت : پدر و مادرم به فدايت آيا وصى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شما هستيد؟ امام على (عليه السلام ) فرمود: آرى ، اى ام اسلم ! سپس آن حضرت با دستش سنگريزه اى برداشت و آن را ماليد و مانند آرد نمود سپس آن را خمير كرد و انگشتر خود را بر آن زد كه جاى انگشترش در آن نقش ‍ بست .

ام اسلم از محضر على (عليه السلام ) بيرون آمد، نزد امام حسن (عليه السلام ) كه هنوز كودك بود رفت و گفت آيا تو وصى پدرت هستى ؟ امام حسن فرمود: آرى اى اى اسلم سپس امام حسن (عليه السلام ) همان كار، جد خود و پدرش را در مورد سنگريزه انجام داد.

ام اسلم سپس نزد حسين (عليه السلام ) آمد و گفت : آيا تو وصى برادرت هستى ؟ امام حسين (عليه السلام ) فرمود: آرى اى ام اسلم ! آنگاه آن حضرت نيز همان كار جد و پدر و برادر حسن (عليه السلام ) را انجام داد.

/ 367