398- على (ع ) از امتحانات الهى مى گويد - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

على (عليه السلام ) در بين اصحاب خود بعد از جنگ نهروان در مسجد كوفه نشسته بود كه در پاسخ به سؤ ال يك يهودى مطالب زير را بيان فرمودند:

اى برادر يهودى كسى كه پس از پيغمبر براى امر خلافت مسلمين به پا خواست همه روزه وقتى كه مرا مى ديد از من عذر خواهى مى كرد و بر خلاف آنچه كه حق مرا غصب كرده و بيعت مرا شكسته بود با من رفتار مى كرد و از من حلاليت مى خواست ... من با خود مى گفتم خلافت چند روزه او مى گذرد و سپس حقى كه خداوند براى من ايجاد نموده به آسانى به من باز مى گردد... در مطالبه حق خويش نزاعى به راه نيانداختم تا يك وقت يكى به صلاى من جواب مثبت دهد و ديگرى پاسخ منفى و در نتيجه كار به منازع و گفتگو و مشاجره بيانجامد جمعى از خواص ‍ اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را كه بخوبى مى شناختم و خير خواه خدا و رسول صلى الله عليه و آله و سلم و قرآن و اسلام بودند پنهان و آشكار بنزد من در رفت و آمد بودند و مرا دعوت مى كردند كه حق خود را باز پس گيرم و آمادگى خودشان را براى فداكارى در راه اداى بيعتى كه از من بگردن آنها بود اعلام مى كردند ولى من مى گفتم آرام باشيد و اندكى صبر كنيد. شايد خداوند بدون جنگ و خون ريزى و به آسانى حق از دست رفته مرا به من بازگرداند... چون عمر زمامدار اولى (ابوبكر) به سر رسيد و مرگش فرا رسيد زمام امور را پس از خود بدست رفيقش (عمر بن خطاب ) سپرد اين هم مانند گذشته ، گرفتارى ديگرى براى من شد و دوباره حقى كه خداوند براى من قرار داده بود از من گرفته شد، باز اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه بعضى از آنان هم اكنون زنده اند و بعضى مرده اند گرداگرد من جمع شدند و همان را گفتند كه در جريان قبلى گفته بودند، من نيز از گفتار پيشين خود تعدى نكردم و آنان را به صبر و آرامش و يقين دعوت كردم چرا كه مى ترسيدم مبادا اجتماع مردم تباه شود آن اجتماعى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با سياستى عميق آن را تشكيل داده بود... مسلم يك چنين اجتماعى را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با خون دل فراهم آورد من از همه سزاوارتر بودم كه نگذارم از هم بپاشد و به راهى نكشانم كه روى نجات نبيند و تا پايان عمر گرفتار باشند و من اگر آنروز خود را كانديد خلافت مى كردم و مردم را به يارى خويش مى خواندم مردم درباره من يكى از دو كار را مى كردند يا پيروى از من مى كردند، و با مخالفين من مى جنگيدند كه اگر عده شان كم بود طبعا كشته مى شدند، و يا مردم از يارى من سرباز مى زدند كه آن وقت به واسطه اين سرباز زدن و تقصير در يارى از ولايت من و خوددارى از اطاعت من كافر مى شدند.

اى يهودى : ديدم چاره اى نيست جز اينكه جام هاى غم و اندوه را سركشم و آه هاى سرد را در قفس سينه نگهدارم و دامن صبر و شكيب از دست ندهم تا موقعى كه خداوند گشايشى عطا فرمايد يا هر طور كه صالح مى داند دادرسى فرمايد: سپس على (عليه السلام ) رو به اصحاب خود كرد و فرمود: آيا چنين نبود، همه آنها گفتند: چرا يا اميرالمؤ منين (عليه السلام ).(464)

398- على (ع ) از امتحانات الهى مى گويد

على (عليه السلام ) بعد از جنگ نهروان در مسجد كوفه در پاسخ به سؤ ال يك يهودى از امتحانات الهى كه سربلند از آنها بيرون آمده است توضيح مى دهد و زندگى مظلومانه خود مى فرمايد:

...اى برادر يهودى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هنگامى كه زنده بود رياست همه امت خود را به من واگذار نمود و از همه آنانكه حضور داشتند بيعت گرفت كه بدستورات من گوش فرا دهند. (با نزديك شدن مرگ

/ 367