عمار ياسر نقل مى كند: روزى حضرت فاطمه عليهاالسلام خطاب به حضرت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) گفت : على جان نزديك بيا تا اطلاع دهم شما را از آنچه در گذشته اتفاق افتاده و آنچه در حال وقوع پيوستن است و آنچه در آينده رخ خواهد داد تا روز قيامت ، هنگام بر پايى رستاخيز عمومى .(472)
406- على (ع ) روح صبر
هنگامى كه حضرت على (عليه السلام ) را كشان كشان براى بيعت به مسجد مى بردند مردى يهودى كه آن وضع و حال را ديد بى اختيار لب به تهليل گشود (تهليل در لغت عرب يعنى لااله الاالله گفتن ) و مسلمان شد. وقتى سبب مسلمان شدنش را پرسيدند گفت : من اين شخص (على (عليه السلام )) را مى شناسم او همان كسى كه وقتى در ميدانهاى جنگ ظاهر مى شد دل رزمجويان را ذوب مى كرد و لرزه بر اندامشان مى افكند او همان كسى است كه قلعه هاى مستحكم خيبر را گشود و در آهنين آن را كه بوسيله چهل مرد باز و بسته مى شد با يك تكان از جا كند و به زمين انداخت اما حالا در برابر جنجال يك مشت آشوبگر هرزه سكوت كرده است و اين سكوت خالى از حكمت نيست . سكوت او براى حفظ دين اوست و اگر اين دين حقيقت و باطن نداشت او در برابر اين اهانتها صبر و تحمل نمى كرد. براى اين حق بودن اسلام بر من ثابت شد و من مسلمان شدم ابن ابى الحديد مى نويسد: على (عليه السلام ) شجاعى بود كه نام گذشتگان را محو كرد و محلى براى آيندگان باقى نگذاشت در قوت ساعد و نيروى بازو نظيرى نداشت و يك ضربت او براى قوى ترين شجاعان مرگ و هلاكت را پيش مى آورد، چنانكه هيچ مبارزى از دست او جان سالم بدر نبرد و هيچ ضربه اى با شمشير خود نزد، كه احتياج به ضربه دوم داشته باشد و در ليلة الهرير (يكى از شبهاى جنگ صفين ) شماره تكبيراتش به 523 رسيد و معلوم شد كه 523 نفر از ابطال نامى را در آن شب به ديار عدم فرستاده است .(473)
407- پناه مردم و مؤ منان
ابن بابويه از حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام روايت كرده كه فرمود: در زمان ابوبكر و عمر زلزله شديدى در مدينه رخ داد به طورى كه عموم مردم ترسيدند و نزد ابوبكر و عمر رفتند. مردم مشاهده كردند آن دو نفر از شدت ترس به شتاب به حضور اميرالمؤ منين (عليه السلام ) مى روند مردم هم به تبعيت آنها حضور آن حضرت رسيدند.