شيطان گفت : اى جماعت ناكسان و قاسطان و مارقان ... من در ميان فرشتگان بودم و با آنها مشغول عبادت بوديم و خداى عزوجل را تقديس و تسبيح مى كرديم ، يك نور پر پرتو از مقابل ما گذشت كه بواسطه آن نور همه فرشتگان در برابر آن نور صورت را بر زمين نهادند و گفتند: سبوح قدوس ؛ اين نور، يا نور فرشته مقرب است يا نور پيغمبر مرسل ، در اينحال نداء از طرف خداى عزوجل رسيد كه اين نور، نه از فرشته مقرب است و نه از پيغمبر مرسل ، بلكه اين نور طينت على بن ابيطالب است (872)
734- زاهد و عابد
پس از شهادت حضرت على (عليه السلام ) روزى پيش ابن عباس ياد على (عليه السلام ) را كردند. ابن عباس گفت افسوس ! بر ابى الحسن ، بخدا قسم ! از دنيا گذشت ، نه تغيير داد و نه عوض كرد و نه تغيير حال داد، نه جمع مال كرد و نه حق كسى را منع كرد، و جز خدا منظورى نداشت ، بخدا سوگند دنيا در برابرش از بند كمتر بود.
در نبرد و ميدان جنگ همچو شيرى بود و در مجلس علم همچو حكيمى بود از حكيمان ، هيهات ! كه او بدرجات بلندى رسيد.(873)
735- مراقب رفتار قاضى
روزى امام على (عليه السلام ) زره خود را كه در جنگ جمل گمشده بود را در دست يك نفر يهودى ديد، شكايت به محكمه برد يهودى گفت : زره در دست من است شما بايد اقامه دليل بكنيد.
در آن مجلس چون شريح قاضى (874) به امام احترام كرد و با يهودى برخورد مناسبى نداشت ، امام ناراحت شد و رعايت عدالت را به قاضى به او تذكر داد.
اشتباه ديگر شريح اين بود كه وقتى امام حسن (عليه السلام ) و قنبر در دادگاه شهادت دادند كه زره مال امام (عليه السلام ) است شريح گفت : شهادت حسن پذيرفته نيست زيرا پسر شماست و بايد شاهد ديگر بياورد.
امام پس از آن ماجرا شريح را به مدت 20 روز از قضاوت عزل كرد و به روستاى خودش فرستاد و پس از آن دوباره بعد از مدتى حضرت به او اجازه قضاوت داد(875)
736- حضرت على (ع ) و شيوه حكومتدارى
على (عليه السلام ) در زمان حكومت خود برخوردى انسانى با بقيه ملل حتى كفار داشت و دستورات اكيد براى آبادانى مناطق مختلف حتى جويبارهاى تخريب شده را صادر كرده است . توجه به ضعفا و مستمندان و يتيمان چه مسلمان و غير مسلمان و انجام كارهاى مردم بدون هيچ گونه توقع و چشمداشتى جز شيوه هاى اصلى حضرت بوده است .
نوشته اند، وقتى كه حضرت مشكل برخى از دهقانان و بزرگان ايرانى را بر طرف كرد، آنان به عنوان قدردانى چهل درهم نزد امام بردند، امام آن مبلغ را از آنها نپذيرفت و فرمود:
انا قوم لا تاخذ معروف ثمنا ما خاندان به خاطر كار نيكى كه انجام مى دهيم بها و پولى دريافت نمى كنيم (876).
737- علاقه مالك اشتر به امام على (ع )
روزى در يكى از جنگها على (عليه السلام ) به واسطه نفوذ در عمق دشمن مدتى از ديد مالك اشتر خارج شد، مالك اشتر دلواپس و ناراحت بدنبال حضرت مى گشت و گفت كسى خبرى از امام على (عليه السلام ) برايم بياورد لذا به غلام خود گفت : اگر خبرى از امام بياورى تو را آزاد مى كنم .
غلام مالك اشتر رفت و ديد على (عليه السلام ) در نقطه اى از ميدان جنگ مشغول جنگ است او آمد و خبر حضور حضرت در آن نقطه از ميدان را به مالك اشتر داد، مالك او را آزاد كرد و فورا خود را به امام على (عليه السلام ) رساند.
امام على (عليه السلام ) وقتى مالك را ديد، مشاهده كرد مالك اشتر رنگ از رخش پريده و ناراحت و محزون