677- خبر از آينده - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فرمود: در شرق و غرب و عالم هر يك از شيعيان ما مبتلا به بشوند به ما هم اثر مى كند(798)

677- خبر از آينده

سليم بن قيس از ابن عباس در حديثى نقل مى كند: كه در ذى قار (محلى در نزديكى بصره ) بر على (عليه السلام ) وارد شد و آن حضرت برايش ‍ نامه اى بيرون آورد و فرمود: اى پسر عباس اين نامه ايست كه پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم به من ديكته كرد و من به دست خود نوشته ام ، عرض كردم يا اميرالمؤ منين (عليه السلام ) آن را بخوان حضرت آن نامه را خواند و در آن نامه همه چيز از وقتى كه پيغمبر از دنيا رفته تا شهادت حسين بن على (عليه السلام ) و كسى كه او را مى كشد و آنكه ياريش ‍ مى كند و اشخاصى كه همراه او شهيد مى شوند بود از جمله آنچه كه برايم خواند اين بود كه با خودش چه خواهند كرد فاطمه عليهاالسلام چگونه شهيد مى شود و حسن (عليه السلام ) چطور در راه خدا كشته مى شود و چگونه مردم با وى خيانت و پيمان شكنى مى كنند سپس نامه را پيچيد و آن مطالبى كه از زمان شهادت حسين بن على (عليه السلام ) تا روز قيامت واقع مى شود را نخواند و باقى ماند در آن مقدارى كه از نامه خواند خلافت ابوبكر و عمر و عثمان و اينكه هر يك از آنها كشته مى شوند و امر حكميت و خلافت معاويه و شيعيانى كه كشته مى شوند و حكومت يزيد، تا به شهادت حسين (عليه السلام ) بود.(799)

678تصنيف هاى هرزه

روى على (عليه السلام ) در كوفه جوانى را ديد كه به خواندن تصنيف هاى هرزه و آلوده سرگرم و دل خوش است امام (عليه السلام ) به او گفت : با چه چيزهايى دفتر وجودت را پر مى كنى ؟ لذا يكى از عهدهاى بوعلى سينا در رساله عهدش با خود اين بود كه رمان و قصه هاى باطل نخواند، حرفها و افسانه هاى باطل ذهن را كج و معوج مى كند و نفس را از درست انديشى و درست يابى عدول مى دهد و منحرف مى گرداند.(800) لذا يكى از بزرگان گفت : فوت وقت نزد اصحاب حقيقت دشوارتر از سپردن جان است چرا كه سپردن جان به بريدن از مردمان است و فوت وقت به بريدن از حق (801) چنانچه حضر امير (عليه السلام ) مى فرمايد: عمر كوتاهتر از آن است كه هر آنچه دانستنش نيكوست فراگيرى پس ‍ بياموز هر آنچه را كه ارزش و اهميتش بيشتر است .

679- على كشته شد و من زنده ام

عدى بن حاتم يكى از صحابه على (عليه السلام ) است اين مرد در اواخر عمر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اسلام آورد در زمان خلافت على (عليه السلام ) در خدمت آن حضرت بود و سه پسرش بنام طريف طرفه و طارف در جنگ صفين كشته شدند. او بعد از شهادت عى (عليه السلام ) و استقرار خلافت معاويه بر معاويه وارد شد.

معاويه براى اينكه بتواند با يادآورى داغ فرزندان عدى او را وادار كند كه درباره على (عليه السلام ) مطابق ميل معاويه حرفى بزند به او گفت : اين الطرفات ؟ پسرانت چه شدند؟ عدى با كمال خونسردى گفت : قتلو بصفين بين يدى على بن ابى طالب (عليه السلام )؛ در صفين پيشاپيش على (عليه السلام ) شهيد شدند. معاويه گفت : ما انصفك ابن ابيطالب اذقدم بنيك و اخربنيه ؛ على درباره تو انصاف را رعايت نكرده كه پسران ترا پيشاپيش جبهه فرستاد تا كشته شدند و پسران خود را در پشت جبهه نگه داشت تا زنده ماندند عدى گفت : بل انا ما انصفت عليا اذ قتل و بقيت بلكه من درباره على (عليه السلام ) انصاف را رعايت نكردم كه او كشته شد و من زنده ماندم معاويه گفت : صف لى عليا اوصاف على را براى من بگو. عدى گفت : معذورم بدار، معاويه گفت : ممكن نيست . عدى چنان توصيفى از امام على (عليه السلام ) كرد كه معاويه اشك چشمش سرازير شد و شروع كرد با آستين خود اشك خود را پاك كند آنگاه معاويه گفت : خداوند رحمت كند على (عليه السلام ) را همين طور بود كه گفتى اكنون بگو حال تو در فراق على چگونه است ؟ عدى گفت : مانند زنى كه فرزندش را در دامنش ‍ سربريده باشند. معاويه گفت : آيا هيچ فراموش مى كنى ؟ عدى گفت : مگر روزگار مى گذارد فراموشش كنم .(802)

/ 367