272- بت فلس شكسته شد - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جبرئيل به قيافه او ظاهر مى گرديد) حذيفه مى گويد: روزى بواسطه مطلبى من نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رفتم وقتى وارد شدم جلو در پرده اى بود وقتى پرده را بالا زدم دحيه را ديدم لذا فورا از نزد حضرت بواسطه حضور جبرئيل خارج شدم در بين راه على (عليه السلام ) را ديدم حضرت از من سؤ ال كرد من هم كيفيت مطلب را به او گفتم و از حضرت خواستم تا سؤ ال مرا از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كند على (عليه السلام ) مرا همراه خود برد سپس وارد خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شديم ، من دم در نشستم و على (عليه السلام ) وارد خانه شد و سپس سلام كرد من شنيدم كه جبرئيل جواب سلام او را داد و جواب او را به اين جمله داد و عليك السلام يا اميرالمؤ منين جبرئيل از نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رفت على (عليه السلام ) مرا صدا زد و من وارد خانه شدم .

آنگاه ديدم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) مى فرمايد: ملائكه و آسمان ها قبل از اينكه اهل زمين ترا به اين اسم بنامند ملائكه آسمان ها بر تو سالم مى رسانند و ترا به اين اسم كه اميرالمؤ منين است ناميدند؛ اى على ، جبرئيل اين اسم را از طرف خداوند آورد و به من گفت كه به مسلمين امر كنم بعد از اين ترا به اين اسم بخوانند و من ان شاء الله اين امر را به تمام مردم ابلاغ خواهم كرد.

كه روز بعد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اين امر الهى را به مردم رساند و دستور داد همه به حضرت اين گونه سلام دهند.(328)

272- بت فلس شكسته شد

در سال نهم هجرى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم گروهى از سربازان اسلام را به سردارى اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) به سوى قبيله طى (329) نزديك سرزمين اردن فعلى فرستاد تا آنها را به آئين اسلام دعوت كند و بت معروف آنها را به نام فلس نابود سازد.

اميرمؤ منان (عليه السلام ) نيز آنها را دعوت فرمود و چون نپذيرفتند با آنها جنگ كرد و بت آنها را درهم شكست و دو شمشير قيمتى به اسامى مخذم و رسوب كه بت پرستان به بت خانه هديه كرده بودند و به پيكر آن بت آويخته بودند را با ساير غنائم و اسيران جنگى به مدينه آورد(330)

273- على (ع ) شرش را كم كن

عقبة ابن ابى معيط قبل از ظهور اسلام در مكه همسايه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود ولى بعد از اينكه كار پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بالا گرفت و بر ضد بت پرستى قريش قيام كرد او نيز از افراد سرشناسى بود كه به مخالفت آن حضرت برخاست و چون همسايه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بود بيش از همه حضرت را مى آزرد و حتى روزى با كمال بى شرمى آب دهان خود را به صورت مبارك پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم افكند.

روزى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اى عقبه ! گويا مى بينم كه چون از مكه خارج شوى گردنت را بزنيم و بارها رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من در ميان دو همسايه شرور، ابولهب و عقبة بن ابى معيط قرار گرفته بودم . تا اينكه عقبة در جنگ بدر اسير شد و به فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ، اميرمؤ منان (عليه السلام ) شر او را از سر همه كم كرد و گردن او را با شمشير خود زد، وليد نيز پسر آن ملعون است كه در زمان عثمان بواسطه اينكه برادر مادرى عثمان بود به استاندارى كوفه منصوب شد و در حال مستى به نماز جماعت حاضر شد كه اين شخص خبيث نيز على رغم ميل عثمان توسط بازوان حيدرى على (عليه السلام ) حد شرابخور بر او جارى شد.

274- شجاعت على (ع )

ابودائل نقل مى كند: روزى همراه عمر بن خطاب بودم كه گفت : نزديك بيا تا از شجاعت و دل آورى على (عليه السلام ) براى تو بگويم او مى گويد: من نزديك او رفتم و آنگاه گفت :

ما در جنگ احد با پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم پيمان بستيم كه از مقابل دشمنان فرار نكنيم و هر كس از ما فرار كند او گمراه است و هر كدام از ما كشته شد او شهيد است و پيامبر خدا صلى الله عليه و

/ 367