514- مظلوميت مضاعف - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مردم است . آيا من از روش پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم پيروى كنم يا از روش عمر؟ آنها چون جوابى نداشتند عرض كردند: ما خدماتى كرده ايم و سوابقى در اسلام داريم . على (عليه السلام ) فرمود: خدمات و سوابق من بنا به تصديق خود شما بيشتر از همه مسلمين است و با اينكه فعلا خليفه ام هيچ گونه امتيازى ميان خود و فقيرترين مردم قائل نيستم بالاخره آنها ظاهرا مجاب شدند و نااميدانه برگشتند.

514- مظلوميت مضاعف

رافع بن سلمه مى گويد: در جنگ نهروان با على (عليه السلام ) بودم و هنگامى كه آن حضرت نشسته بود، سوارى آمد و عرض كرد السلام عليك يا على ! حضرت فرمود: و عليك السلام ، چرا مرا به اسم اميرالمؤ منين سلام نكردى ؟ گفت : آرى اينك تو را از آن خبر مى دهم . در جنگ سفين تا قبل از تعيين حكم بر حق بود، و هنگامى كه آن دو حكم (ابوموسى اشعرى و عمر و بن عاص ) را تعيين كردى ، از تو بيزار شدم و مشرك ناميدم ، و آنگاه متحير شدم كه ولايت و فرمانروايى چه كسى را اختيار كنم ؟! به خدا سوگند! معرفت و علم من به هدايت و گمراهى تو (كه بفهم تو بر حقى يا بر باطل ) براى من از دنيا و مافيها محبوب تر است ! حضرت فرمود: مادرت به عزايت نشيند، نزديك من بايست تا علامات هدايت و گمراهى را به تو بنمايانم . آن مرد نزديك حضرت ايستاد، و در اين اثناء ناگاه سوارى اسب تازان نزد على (عليه السلام ) آمد و گفت :

يا اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بشارت باد تو را به فتح و پيروزى ، چشمت روشن باشد، به خدا قسم ! همه خوارج كشته شدند، حضرت در پاسخ او فرمود: جلو نهر يا پشت نهر؟ عرض كرد: جلوى نهر. حضرت فرمود: دروغ گفتى ، به آن خدايى كه دانه را شكافت و بشر را آفريد از نهر عبور نكنند تا كشته شوند، آن مرد گفت : پس بصيرتم در حق او زياد شده سپس ‍ سوار ديگرى آمد و مثل اولى خبر داد، حضرت هم مثل جواب اولى را به او داد. آن مرد شكاك گفت : همت گماشتم تا بر على حمله كنم و سرش را با شمشير بشكافم . سپس دو سوار ديگر آمدند به طورى كه اسبانشان را به عرق آورده بودند و گفتند: يا اميرالمؤ منين ! خدا چشمت را روشن كند، بشارت بادت به فتح و پيروزى . به خدا سوگند! همه خوارج كشته شدند، حضرت فرمود: پشت نهر يا جلوى آن ؟ گفتند: بلكه پشت نهر، و هنگامى كه اسبانشان را در نهروان فرو بردند و آب بر سينه اسبها مى زد، برگشتند و كشته شدند، فرمود: شما راست گفتيد. آن مرد از اسبش پياده شد و دست و پاى اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) را گرفت و بوسيد. اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود: اين نشانه اى است براى تو (كه با آن حق را بشناسى )(599).

515- گناهان به حسنه و ثواب تبديل مى شود

اصبغ بن نباته روايت كرده ، گفت : روزى داخل منزل اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) شدم و منتظر ورود و تشريف آوردن آن حضرت بودم كه ناگاه وارد منزل شدند به پا ايستاده و سلام كردم . جواب سلام مرا داد و با دست مبارك به كتف من زده و فرمودند: اى اصبغ ! عرض كردم : بلى . فدايت شوم . فرمود: دوستان ما دوستان خدا هستند و چون بميرند از افق اعلى شربتى به آنها بنوشانند كه از شير سفيدتر و از عسل شيرين تر و از برف سردتر است . اصبغ گفت : حضورش عرض كردم : اگر چه آن دوستان شما معصيتكار باشند؟ فرمود: بلى . آيا در قرآن نخوانده اى كه مى فرمايد: اولئك يبدل الله سيئاتهم حسنا اى اصبغ ! اگر دوستان ما با محبتى كه به ما خاندان رسالت دارند خدا را ملاقات نمايند خداوند گناهان ايشان را مى آمرزد.(600)

516 - 72 حرفى از اسم اعظم خداوند

روزى اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در مسجد نشسته بود كه دو نفر بر آن حضرت وارد شدند و با يكديگر بر موضوعى نزاع داشتند. در حضور آن حضرت مساءله را طرح نموده ، يكى از دو نفر از خوارج نهروان بود و ادعاى او باطل و بى اساس و سخن ناروا مى گفت :، اميرالمومنين (عليه السلام ) بر عليه او حكم داد و آن مرد خارجى گفت : به خدا قسم حكم به عدل نفرمودى و قضاوت شما در پيشگاه خداوند باطل و مرضى حضرت حق نيست . اميرالمومنين (عليه السلام ) با دست اشاره اى به او نمود و فرمود: اى سگ ساكت شو و از مسجد بيرون رو، آن مرد همان دم بصورت سگ سياهى شد و اصحاب ديدند لباسهاى آن مرد به هوا پرواز كرد و خودش صدا مى نمود و

/ 367