378- خوشحالى بنى اميه - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

378- خوشحالى بنى اميه

تاريخ سلطنت بنى اميه در روز زمامدارى عثمان شروع شد. آنان پس از انتخاب او در شورا در اين روز شادى كردند و به تشكيل جلسه اى پرداختند. عثمان در روز اول خلافت خود چون وارد خانه شد آنجا را مملو از اقوام خود ديد و ابوسفيان كه پيرى فرتوت و از دو چشم نابينا بود شخصا در آن جلسه شركت كرد و از ديگران سؤ ال كرد كه بيگانه اى در بين آنان نيست و چون مطمئن شد، انگار نيروى جوانى خويش را به دست آورده بود رو به حاضرين گفت : اى فرزندان اميه اين حكومت را مانند توپ دست به دست بگردانيد سپس اضافه كرد: نه عذابى هست و نه حسابى و نه بهشتى و نه دوزخى نه حشرى و نه قيامتى . آنگاه از خانه خارج شد و در كنار قبر شريف حمزه سيدالشهداء (عليه السلام ) عموى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ايستاد و در حالى كه بر آن لگد مى زد مى گفت : اى ابا عماره ! آن چيز كه براى بدست آوردن آن با شمشير به هم مى تاختيم اينك به دست بچه هاى ما افتاده است و آنها باهم بازى مى كنند!!! عثمان بعد از حكومت ؛ بنى اميه را از بيت المال مسلمين سيراب كرد و با على (عليه السلام ) فدك را با يك ميليون درهم پول نقد به مروان بن حكم بخشيد و معاويه و مروان بن حكم و وليدبن عقبه و عمرو عاص و... را بر مسلمانان مسلط كرد و آنها هم به فساد و چپاول مردم پرداختند و در كنار آنها طلحه و عبدالرحمن بن عوف و سعدابى وقاص و زيدبن ثابت و تمامى آنها كه در روى كار آمدن عثمان نقشى داشتند ثروتهاى كلانى اندوختند و عمارتهاى مجللى بنا كردند كه مفصل بخشش هاى عثمان به اطرافيان خود در جلد 8 كتاب شريف الغدير مضبوط است .

379- وقف كردن چاه

باغبان حضرت امير (عليه السلام ) مى گويد: باغى كه ما داشتيم كم آب بود در اين باغ حضرت كند و كاو كردند، حضرت مى خواست چاه يا چشمه اى را در اين باغ احداث كند، چندين بار مى آمد و كلنگ مى زد ولى آب نمى جوشيد و بالا نمى آمد تا اينكه روزى آمد و كلنگ را گرفت و شروع به كار كرد تا اينكه نفس هاى على بن ابيطالب (عليه السلام ) در اثر خستگى كار به گوشم مى رسيد. آنقدر كند و كاوها كرد تا آب جوشيد. همين كه آب از چشمه يا چاه جوشيد من ديدم صيغه وقف را على بن ابيطالب (عليه السلام ) جارى كرد و فرمود: هذه صدقة و ديگر مهلت نداد.(443)

380- سلام جبرئيل و همراهان به على (ع )

على (عليه السلام ) به اصحاب شوراى فرمايشى كه عمر دستور تشكيل آن را داده بود فرمود: آيا در بين شما كسى هست كه چون من باشد كه در يك ساعت سه هزار ملائكه كه جبرئيل و ميكائيل هم در ميانشان بودند بر او سلام كند. آن شبى كه در چاه بدر رفتم تا در اجراى امر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از چاه آب بياورم ؟ همه اعضاى شوراى تعيين خليفه گفتند: نه ، كسى به منزلت تو نيست . (اما شرح ماجرا) در شب جنگ بدر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به اصحاب خود فرمود كيست امشب براى ما برود آب بياورد اصحاب همگى سكوت كردند، حضرت على (عليه السلام ) مشك آبى برداشت و به طرف چاه بدر آب رسيد و آن چاهى بود بسيار گود و تاريك ، آن حضرت دلو آب را نيافت تا از چاه آب بكشد، لاجرم خود به درون چاه رفت و مشك را پر از آب كرد و بيرون آمد وقتى به سمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى رفت ناگهان باد سختى در گرفت كه حضرت از شدت آن باد نشست تا آن برطرف شد. سپس برخاست و حركت كرد، مجدد باد سختى درگرفت كه حضرت از شدت آن نشست تا آن باد برطرف شد، سپس برخاست و حركت كرد، ولى مجدد باد سختى همانند آن باد قبلى آمد، آن حضرت نشست تا آن نى رد شود، سپس حضرت برخاست و خود را به حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم رساند.

حضرت پرسيد: يا اباالحسن براى چه دير آمدى ؟ عرض كرد: سه مرتبه باد شديدى وزيدن گرفت كه بسيار سخت بود و مكث من به جهت برطرف شدن آن بادها بود. حضرت فرمود: يا على (عليه السلام ) مى دانى آنها چه بود؟ عرض كرد شما بفرماييد حضرت فرمود: اولين بار جبرئيل بود با هزار فرشته كه بر تو سلام كردند و پس از آن اسرافيل با هزار فرشته بود كه بر تو سلام كردند اينها براى كمك به ما فرود آمده اند.(444)

/ 367