132- صدقه قبل از سؤ ال كردن - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

السلام ) اين لام را گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم تبسم فرمود و فرمان داد تا هزار درهم به آن حضرت انعام بدهند.(169)

132- صدقه قبل از سؤ ال كردن

على (عليه السلام ) مى فرمايد: به درستى كه در قرآن مجيد آيه اى است كه عمل به آن ننموده هيچ كس نه قبل از من و نه بعد از من (170) زيرا من يك دينار را به ده درهم فروختم (انفاق كردم ) و قبل از هر سؤ الى كه از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم كردم يك درهم به فقير دادم سپس يك مطلب از آن حضرت سؤ ال مى كردم ، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به حضرت على (عليه السلام ) فرمود: يا على ، به من وحى رسيده كه قبل از هر پرسشى از من ، اول بايستى صدقه اى به فقير بدهند و من قصد دارم مقدار صدقه را يك دينار قرار دهم . على (عليه السلام ) عرض كرد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم اگر مقدار صدقه يك دينار باشد؟ مردم سؤ الى نمى كنند. حضرت فرمود: پس چقدر باشد. حضرت على (عليه السلام ) عرض كرد: يك دانه گندم يا يك دانه جو، باز هم كسى حاضر به سؤ ال كردن از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نشد مگر على (عليه السلام ) كه ده سؤ ال نمود و اين آيه در شاءن او نازل گرديد(171)

133- رمز فتح

على (عليه السلام ) مى فرمايد: در روز جنگ بدر آمدم تا ببينم رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در آن صحنه جنگ و در مقابل دشمنان نيرومند خود چه مى كند. ديدم آن حضرت سر به سجده گذارده و پيوسته مى گويد:

يا حى يا قيوم . حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد: چند بار رفتم و برگشتم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم همچنان سر به سجده داشت و جز (يا حى يا قيوم ) چيز ديگرى نمى گفت آنقدر به اين ذكر مقدس ادامه داد تا داوند او را در جنگ فاتح و پيروز ساخت .(172)

134- ايثار على (ع )

روزى على (عليه السلام ) وارد خانه خود شد و ديد حسن و حسين عليهم السلام نزد فاطمه زهرا عليهاالسلام گريه مى كنند. حضرت سؤ ال كرد چرا روشنايى چشمان من مى گريند؟ فاطمه زهرا عليهاالسلام گفت : اينها گرسنه اند و يك روز است كه چيزى نخورده اند! على (عليه السلام ) پرسيد: پس اين ديگ بر سر آتش چيست ؟ گفت :

در ديگ تنها آب است كه براى دل خوشى فرزندانم بر سر آتش نهاده ام ! على (عليه السلام ) دلتنگ شد، عبايى كه داشت به بازار برد و فروخت و با 6 درهم آن خوراكى تهيه كرد. وقتى كه به سوى خانه باز مى گشت فقيرى به حضرت گفت : آيا كسى در راه خدا وام مى دهد كه چند برابر گردد؟ على (عليه السلام ) همه آن خوراكى را به او داد و چون به خانه رسيد فاطمه عليهاالسلام پرسيد: يا على ! توفيق يافتى و چيزى آماده كردى ؟ گفت : آرى .

ليكن همه آن را به بينوايى دادم . فاطمه عليهاالسلام گفت : چه خوب كردى تو هميشه توفيق كار خير مى يابى ! على (عليه السلام ) برگشت تا براى نماز به مسجد برود، در راه كسى را ديد كه گفت : يا على (عليه السلام ) اين شتر را من مى فروشم . على (عليه السلام ) گفت : من فعلا پولى ندارم ، آن شخص ‍ گفت :

به تو فروختم هر وقتى كه پولى به تو ريد به من باز دهى ! على (عليه السلام ) آن شتر را به 60 درهم خريد و حركت كرد كه ناگهان شخصى ديگر رسيد و عرض كرد يا على (عليه السلام ) اين شتر را به من بفروش . على (عليه السلام ) گفت : فروختم به چه قيمت مى خرى ؟ گفت 120 درهم . على (عليه السلام ) شتر را داد و پول را گرفت و نيمى از آن را به برگشت وام و نيم ديگر را به كار خود برد در اين وقت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و ماجرا را از على (عليه السلام ) شنيد و فرمود: فروشنده جبرئيل و خريدار ميكائيل بود و اين آن وامى بود كه به آن فقير بخشيدى (173)

135- برترين مخلوق خداوند

امام رضا (عليه السلام ) از پدران بزرگوارش و آنان از حضرت على ع نقل مى فرمايند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خداى تعالى آفريده اى از من برتر نيافريد و هيچ آفريده اى نزد خداى تعالى از

/ 367