183- مرغ بريانى - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اينكه به او گفت ، بيا و مسلمان شو، او گفت اين پيشنهاد تو غير قابل قبول است اگر كوه ابوقبيس ‍ را روى گردنم بگذارم سبكتر و آسانتر از اين است كه بگويم لا اله الا الله ؛ على (عليه السلام ) فرمود:

برگرد با من جنگ نكن ، عمرو گفت : من نذر كردم كه با مسلمانان جنگ كنم و تلافى جنگ بدر را بكنم حضرت على (عليه السلام ) پيشنهاد سوم خود را مطرح كرد و فرمود: تو سواره اى و من پياده هستم پياده شو، تا با من مطابق شوى و جنگ كنيم .(228) عمرو خشمگين شد، و گفت : من باور نمى كردم كسى از عرب چنين جراتى كند به من بگويد كه از اسب پياده شوم ، از اسب پياده شد و ضربه اى بر سر على (عليه السلام ) زد، على (عليه السلام ) ضربه را با وسيله سپر خود دفع كرد ولى شمشير از سپر گذشت و سر على (عليه السلام ) لطمه اى خورد در اينجا على (عليه السلام ) از روش ‍ خاصى استفاده كرد و فرمود: تو قهرمان عرب هستى و من با تو جنگ تن به تن دارم اينها كه پشت سر تو هستند براى چه آمده اند؟ تا عمرو نگاهى به پشت سر خود كرد، على (عليه السلام ) با ضربه اى پاى او را قطع كرد، و او بر زمين افتاد. حضرت وقتى بر سينه او نشست تا سر او را جدا كند، عمرو در صورت حضرت آب دهن انداخت ، حضرت برخاست و دوى زد و مجدد اراده كرد تاسر او را جدا كند، سپس سر او را جلوى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم انداخت اينجا بود كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود اگر اين كار امروز تو را با اعمال جميع امت محمد صلى الله عليه و آله و سلم مقايسه كنند بر آنها برترى خواهد داشت .

183- مرغ بريانى

على (عليه السلام ) مى فرمايد با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در مسجد بودم آن حضرت پس از نماز صبح فرمود: من به خانه عايشه مى روم ، من نيز به منزل خود بازگشتم . لحظاتى در منزل بودم كه از جا برخاستم و راهى منزل عايشه شدم در زدم عايشه پرسيد، كيستى ؟ گفتم : على . گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خفته است ! برگشتم ولى با خود گفتم جايى كه عايشه در منزل باشد چگونه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرصت استراحت و خواب پيدا نموده است !! برگشتم و دوباره در زدم اين بار نيز گفت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كارى دارند. برگشتم ولى باز مجددا برگشتم و اما اين بار شديدتر از دفعات پيش در زدم . عايشه گفت : كيستى ؟ گفتم : على ، صداى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به گوشم رسيد، كه فرمود: عايشه در را باز كن ... پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پس از آنكه مرا كنار خود نشاند فرمود: اباالحسن آيا نخست من قصه خود را بگويم يا ابتدا تو از تاءخير خود مى گويى ؟ عرض كردم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شما بگوييد: كه خوش گفتاريد. آنگاه فرمود: مدتى بود گرسنه بودم . از اين روبه خانه عايشه آمدم اينجا هم چيزى نبود لذا دست به دعا برداشتم از خداوند در خواست كردم ناگاه جبرئيل از آسمان فرود آمد و اين مرغ بريانى را به همراه خود آورد و گفت : هم اينك خداوند بر من وحى فرمود: اين مرغ بهشتى را براى شما بياورم ، من نيز به پاس عنايت و اجابت پروردگار به شكر و ستايش او مشغول شدم و سپس عرض كردم خداوندا! از تو مى خواهم كسى را در خوردن اين غذا همرده من كنى كه من و و را دوست داشته باشد.

لحظاتى منتظر ماندم ولى كسى بر من وارد نشد دوباره دست بر دعا برداشتم عرض كردم : خدايا آن بنده را توفيق ده كه در صرف اين غذا با من همراه شود... اينجا بود كه صداى در لند شد و فرياد تو با گوشم رسيد و به عايشه گفتم ، على (عليه السلام ) را داخل كن ، كه تو وارد شدى .... يا على (عليه السلام ) تو همان كسى هستى كه خدا و رسول صلى الله عليه و آله و سلم او را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند آنگاه فرمود: على (عليه السلام ) مشغول شو، از غذا بخور...(229)

184- آينده عايشه

در داستان گذشته بيان شد كه عايشه چگونه برخوردى از خود نشان داد، اما پس اينكه مرغ بهشتى (230) توسط جبرئيل آورده شده بود و با دعاى مستجاب شده پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم على (عليه السلام ) هم سفره حضرتش شد، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پس از اتمام غذا از على (عليه السلام ) علت تاءخير خود را سؤ ال كرد. حضرت على (عليه السلام ) ممانعت ها و بهانه تراشى هاى عايشه را به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در موقع ورودش را عرض

/ 367