650- خليفه و حاكم مظلوم ! - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كارزار، كه بر شما ناگوار و ناپسند بود امر كردم ... وليكن با كمك چه گروهى اين كار (ادامه جنگ ) را مى كردم ؟ و در اين كارزار به چه كسانى التجا مى بردم ؟ جز با قوم خودم و اصحاب خودم كه شما بوديد؟ (كه شما هم فرمان مرا نمى برديد و تنهايم گذارديد) من مى خواهم با شما و به كمك شما درمان و معالجه نمايم در حالى كه خود شما درد من هستيد، عينا مانند كسى كه مى خواهد خارى را از بدن خود با خار ديگرى در آورد...

پس من چگونه مى توانم با شما كه درد من هستيد دردم را معالجه كنم .... بار پروردگارا! طبيبان و حاذقان ، معالجه امراض از مداواى اين درد جانكاه عاجز شدند.(770)

650- خليفه و حاكم مظلوم !

ابوعون مى گويد: زنى از طايفه بنى عبس در حالى كه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بر منبر بودند در نزد آن حضرت آمد و گفت : اى اميرمؤ منان (عليه السلام ) سه چيزند كه دلها را در اضطراب انداخته و آنها را در غم فرو برده است ؛ حضرت فرمودند: آنها چيستند؟ زن گفت : رضايت دادن و تسليم شدن تو در امر حكميت ، و اختيار كردن تو؛ پستى و زبونى را، و فرياد و جزع بر آوردن ؛ تو در مواقع ابتلائات و حوادث .

حضرت فرمود: اى واى بر تو، تو زن هستى و برو در خانه خود بنشين و به كار خود مشغول باش (تو را با اين مسائل چه كار) زن گفت : سوگند به خدا هيچ نشستى نيست مگر در سايه شمشيرها.(771)

651- خبر شهادت در خارج از كوفه

امام صادق (عليه السلام ) فرمودند: هشام بن عبدالملك از پدرم (امام باقر (عليه السلام ) پرسيد: يابن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به من خبر دهيد كه در آن شبى كه على (عليه السلام ) كشته شد؛ مردم دور دست از شهر كوفه كه على (عليه السلام ) در آن بود چگونه كشته شدن او را فهميدند؟ و علامت كشته شدن على (عليه السلام ) براى مردم چه بود؟ آيا علامتى در كشته شدن او بود؟ پدرم به هشام فرمود: در آن شبى كه على (عليه السلام ) به شهادت رسيد هيچ سنگى را از روى زمينى بر نمى داشتند مگر آنكه در زير آن خون تازه يافت مى شد تا هنگامى كه فجر طلوع كرد و صبح صادق ظاهر شد و نيز همين طور بود شبى كه هارون برادر موسى مفقود الاثر شد و همچنين شبى كه يوشع بن نون كشته شد و نيز شبى كه در آن عيسى بن مريم به آسمان برده شد و هم چنين شبى كه در آن حسين (عليه السلام ) كشته شد.(772)

652- اشعار جانسوز على (ع ) در سوگ عمار

عمار ياسر يكى از سران و اعضاى مركزى سازمان شرطة الخميس بود، او از ياران مخصوص پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و على (عليه السلام ) بود و هرگز در كورانهاى عصر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و بعد از آن ، نلغزند و به سوى چپ و راست نرفت و چون كوهى استوار در خط پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و على (عليه السلام ) ماند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درباره عمار فرمود: ايمان سراپاى عمار را گرفته و با گشوت بدنش آميخته شده است . و روزى به او فرمود: (ستقتلك الفئة الباغية و آخر زادك ضياح من لبن . پس از چند سالى گروه متجاوز (سپاه معاويه ) ترا مى كشند و آخرين غذاى تو در دنيا، شير مخلوط با آب است .) عمار ياسر در زمان خلاف على (عليه السلام ) از سرداران سپاه آخ حضرت در جنگ جمل و صفين به حساب مى آمد بود، او جنگ صفين 94 سال داشت ، اما او با اين سن و سال چون قهرمان جوان با دشمن مى جنگيد. حبه عرنى گويد: عمار در همان روز شهادتش (چند لحظه قبل از شهادت ) به جمعى از ياران گفت : آخرين روزى دنيوى مرا بدهيد آنگاه براى او مقدارى شير مخلوط به آب آوردند، از آن نوشيد و سپس گفت : امروز با دوستم محمد صلى الله عليه و آله و سلم و حزبش ملاقات خواهم كرد ( و الله لو ضربانو حتى بلغونا سعفات هجر لعلمت اننا على الحق ؛ سوگند به خدا اگر دشمنان ما را آنچنان ضربه بزنند كه همچون شاخه هاى خشك نخل خرماى سرزمين هجر بريده بريده شويم در عين حال يقين دارم كه ما بر حق هستيم .) اين مرد بزرگ در يكى از روزهاى جنگ به ميدان شتافت و با دشمن جنگيد، سرانجام براثر ضربه نيزه يكى از

/ 367