821- على (ع ) و مرد سارق - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام باقر (عليه السلام ) اين فاجعه را در روايتى اينگونه بيان مى فرمايد: شيعيان ما در هر كجا كه بودند به قتل مى رسيدند، بنى اميه دستها و پاهاى اشخاصى را كه به گمان از شيعيان ما هستند بريدند...

.(982) بنى اميه در بخشنامه هاى متعددى به مردم هشدار داده بودند كه اسم كودكان خود را على نگذارند.(983)

821- على (ع ) و مرد سارق

مرحوم كلينى در كافى از حارث بن حضيره نقل مى كند كه گفت : روزى در مدينه عبور مى كرد به مرد حبشى كه در حال كشيدن آب از چاه بود برخورد كردم كه دستش قطع شده بود از او پرسيدم چه كسى انگشتان دستت را قطع كرده است ؟ مرد حبشى گفت : دستم را بهترين مردم (على بن ابيطالب (عليه السلام )) قطع كرده است . ما با جمعى مشغول سرقت بوديم كه دستگير شديم ، آنگاه ما را نزد على (عليه السلام ) بردند، پس اقرار به سرقت كرديم امام به ما فرمود: مى دانيد كه سرقت حرام است ؟ گفتيم : بلى ، مى دانيم . آن وقت حضرت دستور داد حد خدا را بر ما جارى كنند و انگشتانمان را قطع كردند و كف دست را باقى گذاشتند. بعد دستور داد ما را در خانه اى بازداشت نمودند و با روغن و عسل ما را پذيرايى كردند تا جراحت هاى دستمان بهبودى يافت . بعد دستور داد ما را از حبس بيرون آوردند و بهترين لباس را به ما پوشاندند بعد به ما فرمود: اگر توبه كنيد و اصلاح شويد براى شما بهتر است و خداوند دستهاى شما را در بهشت به شما ملحق مى كند و اگر توبه نكرديد و اصلاح نشويد در آتش جهنم به شما ملحق خواهد كرد.(984)

822- قدر عدالت گستر حق را ندانستند

آخرين سخنان على (عليه السلام ) در بستر شهادت بسيار عجيب و در عين حال عبرت آميز است آنجا كه فرمود:

من ديروز رهبر شما بودم امروز مايه عبرت شمايم و فردا از شما جدا خواهم شد.

سپس فرمود: غدا ترون ايامى ... فردا ارزش ايام زندگى با من را به خوبى خواهيد دانست و مكتونات خاطر و ناراحتى درونيم برايتان آشكار خواهد شد و پس از آنكه جاى خالى مرا ديديد و ديگرى به جاى من نشست كاملا مرا خواهيد شناخت !! (985)

فصل پنجم : داستانهاى متفرقه از زندگى امام على

(986)

823- احترام را متوجه باش

روزى دو نفر مرد به حضور اميرمؤ منان على (عليه السلام ) آمدند آن حضرت براى هر كدام از آنها تشكى انداخت يكى از آنها روى آن نشست ولى ديگرى از نشستن بر روى تشك خوددارى كرد امام على (عليه السلام ) به آن مرد فرمود: بر آن بنشين ؛ فانه لا يابى الكرامة الاحمار: خوددارى از احترام نمى كند مگر جز الاغ سپس گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هر گاه شخصيت مورد احترام نزد شما آمد او را احترام كنيد(987)

/ 367