235- گره گشاى مؤ منان ، انفاق مخلص - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

235- گره گشاى مؤ منان ، انفاق مخلص

موسى بن عيسى مى گويد: روزى در خدمت على (عليه السلام ) در دوران زندگانى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نشسته بوديم كه شخصى آمد و گفت : يا على (عليه السلام ) در همسايگى ما شخصى هست كه با وزش باد از درختهاى خرماى او مقدارى خرما در حياط ما مى ريزد و بچه هاى من آنها را مى خورند و اين شخص مى گويد: من راضى نيستم ، بيا برويم تا او را راضى كنيم . با امام حركت كرديم تا به منزل آن شخص ‍ رسيديم ، على (عليه السلام ) هر چقدر به آن شخص اصرار كرد كه او راضى شود اما او نپذيرفت .

على (عليه السلام ) فرمود: من از طرف رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به تو ضمانت مى دهم كه باغى در بهشت به تو بخشيده شود، ولى صاحب خانه امتناع ورزيد تا اينكه آفتاب در حال غروب كردن و وقت نماز فرا رسيد.

امام به او فرمود: آيا خانه خود را با فلان باغ خرماى من عوض ‍ مى كنى ؟ صاحب خانه در كمال ناباورى گفت : اگر واقعا بدهى مى پذيرم .

امام شاهدان حاضر را به گواهى گرفت كه خانه آن شخص را در برابر فلان باغ خود خريده است .

سپس رو به فرد نيازمند كرد و فرمود: وارد منزل شو و به عنوان مالك آن را تصرف نما، كه خدا به شما بركت دهد و نعمت هاى او بر شما حلال باشد.

آنگه همگى به نماز رفتند فردا صبح رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رو به على (عليه السلام ) كرد و فرمود: على جان نسبت به كار پسنديده ديشب تو اين آيات نازل شد:

بسم الله الرحمن الرحيم والليل اذا يغشيى ... فاما من اعطى و اتقى و صدق بالحسنى فسنيسره لليسرى (287) آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به اين ايثارگر مخلص ‍ فرمود:

على جان تو به بهشت يقين داشتى و خانه را به آن مرد بخشيدى و باغ خود را از دست دادى ولى خداوند با نزول اين آيات از تو تشكر فرمود.(288)

236- كنيزى معتقد و باادب

فضه كنيزى حبشى بود، بعضى هم نوشته اند نجاشى پادشاه حبشه خودش اين كنيز را خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هديه فرستاد و پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم هم او را به دخترش بخشيد، روزى هنگام وضو گرفتن ، حضرت على (عليه السلام ) فضه را صدا زد تا آب بياورد فضه نداد دو مرتبه امام او را صدا زد اما او جواب نداد، تا سه مرتبه .

در اينجا حضرت خود برخاست آب بردارد وقتى از حجره خود بيرون رفت هاتفى صدا زد كه آب در سمت راست است ، على (عليه السلام ) آب را برداشت و وضو گرفت .

در اين هنگام پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم وارد شد در حالى كه قطرات آب وضو از محاسن على (عليه السلام ) مى چكيد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمود: يا على ! آى مى دانى هاتف كه بود و ندايش چه بود؟ على (عليه السلام ) عرض كرد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بهتر مى داند.

حضرت فرمود: اين نداى برادرم جبرئيل بود، كه گفت : خداى عالم سلامت مى رساند و مى فرمايد: بر فضه غضبناك نباش علت اينكه برايت آب نياورد اين بود كه او در قائده زنانه است اينجا بود كه على (عليه السلام ) براى فضه بخاطر ادبش دعا كرد: اللهم بارك لنا فى فضتنا خدايا! مبارك گردان و بركت خير بده به فضه ما.(289)

237- عاشق بى نظير پيامبر (ص )

على (عليه السلام ) مى فرمايد: در روز جنگ احد كه مردم از اطراف رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پراكنده گشتند من آن روز به قدرى براى آن حضرت ناراحت و پريشان گشتم كه سابقه نداشت . حال من ، مانند حال كسى بود كه بر جان خود تسلط و اختيارى ندارد.

پيش روى حضرت با دشمنان مهاجم مى جنگيدم و آنها را از اطراف وى پراكنده مى ساختم ، تا اينكه پس از گذشت لحظاتى به عقب بازگشتم تا از حال رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خبرى بگيرم . اما هر چه جويا

/ 367