244- صداى شيطان بود - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دهان در گوش من داشت ، متوجه حركت زشت دو تن از همسرانش (عايشه و حفصه دختران ابوبكر و عمر) شد كه سعى داشتند با استراق سمع از سخنان آهسته و پنهانى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سر در بياورند.

رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم همانجا بر آشفت و گفت : پروردگارا! شنوايى را از ايشان بازگير.

سپس فرمود: على ! اين آيه را ديده اى :

كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام مى دهند بهترين خلق خدا هستند (297) آيا مى دانى آنان چه كسانى هستند؟ گفتم : خدا و رسولش بهتر مى دانند، فرمود: آنان شيعيان و ياوران تو هستند وعده ديدار من و آنان كنار حوض ‍ كوثر...

آن روز (قيامت ) از تو و شيعيانت نام مى برند و همه آنها با چهره هايى برافروخته و روشنايى كه از پيشانى و سجده گاه آنان مى درخشد، در حال نشاط و نزد من آيند...(298)

244- صداى شيطان بود

على (عليه السلام ) مى فرمايد: لحظه اى كه براى غسل دادن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم آماده مى شدم ، همين كه بدن پاك و پاكيزه آن جناب را بر سكو نهادم ، صدايى از گوشه اتاق به گوشم رسيد، كه گفت :

اى على ! محمد را غسل مده ، بدن پاك و مطهر او احتياج به غسل و شستشو ندارد از سخن او در دلم گمانى كوتاه پيدا شد(اما بزودى برطرف شد و به خود آمدم و) گفتم : واى بر تو، تو كه هستى ؟!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم ما را به غسل و شستشوى خود فرمان داده و تو ما را از آن نهى مى كنى ؟!

در همين حال آواز ديگرى با صدايى بلندتر شنيده شد كه گفت : يا على ! او را بشوى و غسل ده ، كه بانگ نخستين از شيطان بود. او به سبب حسدى كه بر محمد صلى الله عليه و آله و سلم دارد، خوش ندارد كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با غسل و طهارت پاى بر بساط پروردگار خويش بگذارد.

گفتم : اى صاحب صدا! از اين كه او را به من معرفى كردى خدا به تو پاداش ‍ نيك دهد، اما تو كيستى ؟ گفت : من خضر نبى هستم ، كه براى تشييع جنازه پيغمبر خاتم صلى الله عليه و آله و سلم آمده ام . (299)

245- دور كن و دو بال على (ص )

جابربن عبدالله مى گويد: شنيدم از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم سه روز قبل از وفاتش ؛ كه به على (عليه السلام ) مى فرمود:

درود بر تو اى پدر دو گل من ، تو را به دو ريحانه دنياى خود سفارش ‍ مى كنم ، اى على ! به همين زودى دو ستون و ركن تو ويران خواهد شد و خدا خليفه من است بر تو، آنگاه وقتى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وفات كرد، على (عليه السلام ) فرمود: اين يك ستون من بود كه رسول خدا به من خبرش را داده بود، و چون حضرت فاطمه عليهاالسلام وفات كرد، على (عليه السلام ) اين ستون دوم است كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم خبرش را فرموده بود.(300)

246- او را دوست دارم

روزى على (عليه السلام ) به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم شما عقيل را خيلى دوست داريد؟ حضرت فرمود: آرى بخدا، نسبت به او دو محبت دارم يكى براى خوبى خود اوست و ديگرى بخاطر آنكه ابوطالب او را دوست مى داشت و فرزندش (مسلم بن عقيل ) بخاطر دوستى فرزند تو كشته خواهد شد و ديده مؤ منان براى او اشك مى ريزد و فرشتگان مقرب بر او صلوات مى فرستند، سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گريست ، تا اينكه تا اشكهايش به سينه اش روان شد. سپس فرمود: بخدا شكايت مى برم از آنچه بعد از من با خاندانم خواهند كرد.(301)

/ 367