451- فردى كه مورد لعن واقع شد - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گويد: به آن حضرت عرض كردم : يا اميرالمؤ منين درباره چه چيزى فكر مى كنيد؟ فرمود: در شهر شما شنيدم كسى قرآن را غلط مى خواند مى خواهم كتابى درباره ريشه هاى ادبيات عربى پديد آورم .

عرض كردم : اگر اين لطف را بفرماييد ما را زنده كرده ايد و زبان عربى براى ما باقى خواهد ماند ابوالاسود مى گويد: پس از چند روز وقتى به حضور امام رسيدم صحيفه اى را به من داد كه در آن نوشته بود:

بسم الله الرحمن الرحيم كلام عرب سه قسم است : اسم و فعل و حرف .

اسم چيزى است كه از مسمى خبر مى دهد، فعل از حركات ...

سپس به من فرمود: دنبال آن را بگير و چيزهايى كه به نظرت مى رسد بر آن اضافه كن .

سپس ادامه داد: اى ابوالاسود: اسم ها نيز سه نوع هستند: ظاهر و مضمر و چيزى كه نه ظاهر است و نه مضمر.

ابولاسود گفت : از سخنان حضرت چيزهايى گرد آوردم و به نظر حضرت رساندم از جمله حروف ناصبه بود (انّ،انّ،ليت ، لعل و كان ) وقتى حضرت اين حروف را ديد فرمود: چرا لكن را ترك كردى ؟ عرض كردم : در رديف اينها به شمار نمى آورم . حضرت فرمود: چرا در رديف آنهاست . بايد آن را نيز در رديف آنها ذكر كنى .(527)

451- فردى كه مورد لعن واقع شد

ابوموسى اشعرى ، از عوامل مؤ ثر در انتقال خلافت به بنى اميه بود. ابوموسى با اينكه از نظر شخصيت فردى فوق العاده متزلزل و سست راءى ، بى كفايت ، كوته فكر، و بى تميز و غير قابل اعتماد بود و او در جنگ صفين توسط گروهى جاهل ، حضرت على (عليه السلام ) را مجبور به انتخاب وى براى حكميت نمودند. ابوموسى از همان ابتداى خلافت على (عليه السلام ) با امام رفتار مناسبى نداشت و مردم را به پراكنده شدن از پيرامون على (عليه السلام ) دعوت مى كرد. ابوموسى در جريان حكميت پيشنهاد كرد هم امام على (عليه السلام ) و هم معاويه از خلافت خلع شوند ولى بعدها او به دربار معاويه رفت و آمد كرد و با معاويه بيعت كرد. خيانت كارى او به حدى بود كه امام على (عليه السلام ) بعد از ماجراى حكميت او را قنوت نماز خود لعن مى كرد.

452- پيروان واقعى معاويه

كلمه ناقه در عربى به معنى شتر ماده است و كلمه جمل به معنى شتر نر مى باشد. بعد از جنگ فين كه ميان اميرالمؤ منين (عليه السلام ) و معاويه در سرزمين صفين به وقوع پيوست . بعد از جنگ شتر سوارى از مردم كوفه كه مركز خلافت حضرت على (عليه السلام ) بود وارد شام پايتخت معاويه شد. يكى از شاميان چون آن مرد كوفى را با شتر ديد با وى گلاويز شد و گفت : اين ناقه كه تو بر آن سوارى مال من است و تو آن را در صفين هنگامى كه در ركاب على (عليه السلام ) بودى از من گرفتى !

مرد كوفى منكر شد گروهى از شاميان نيز به طرفدارى از مرد شامى برخاستند و براى حل اين دعوا جملگى نزد معاويه رسيدند.

مرد شامى پنجاه نفر شاهد را آورد كه ناقه حاضر متعلق به اوست . شاهدان نيز موضوع را گواهى كردند.

معاويه هم دستور داد تا شتر را بگيرند و به مرد شامى بدهند!!

مرد كوفى وقتى موضوع را چنين ديد گفت : اى معاويه شاهدان همگى گفتند: اين ناقه متعلق به اين مرد شامى است در صورتى كه اين شتر ناقه نيست بلكه جمل است و آن ماده نيست بلكه نر است و اين هم علامت آن .

معاويه گفت : با اين وصف چون شهود گواهى داده اند حكم صادر شده است و بايد اجرا شود! سپس معاويه مرد كوفى را به خلوت برد و قيمت شتر را از او پرسيد و دو برابر قيمت آنرا به وى بخشيد.

آنگاه به او گفت : از جانب من به على بگو در جنگ آينده با صد هزار نفر از مردمى كه ميان شتر نر و ماده فرق نمى گذارند با تو روبرو خواهم شد.(528)

453- نامه رسان رشيد و شجاع

بعد از واقع جنگ جمل كه در نزديك شهر بصره ميان سپاه امام على (عليه السلام ) و آشوبگران داخلى به وقوع پيوست معاويه كه حكمران شامات بود. دم از استقلال و برابرى با اميرالمؤ منين (عليه السلام ) مى زد لذا

/ 367