على (عليه السلام ) مى فرمايد: در بحبوحه جنگ احد شمشيرم دو نيم شد از ميدان نبرد بازگشتم و نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمده و عرض كردم :اى فرستاده خدا! انسان چاره اى ندارد جز اينكه با شمشير بجنگد ولى شمشير من شكست .پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم نگاهى به اطراف خود انداخت ، آنگاه چشمانش به شاخه خشكيده نخلى افتاد كه در كنارى افتاده بود.آن شاخه نخل را برگرفت و تكانى داد، كه ناگهان به شمشيرى مبدل شد و آن را به من داد. و اين همان شمشيرى است كه ذوالفقار نام گرفت . آن را بر كسى فرود نياوردم جز آنكه او را دو نيم ساختم .(291)
239- جبرئيل قوت بازوى على (ع )
على (عليه السلام ) مى فرمايد در جنگ احد وقتى شانزده زخم عميق برداشتم ، از شدت جراحت در چهار مورد از آن زخم ها من نقش بر زمين شدم ، هر بار مرد خوش صورتى كه گيسوانى زيبا برگوشهايش آويخته بود و بوى خوشى از او به مشام مى رسيد بالاى سرم حاضر مى شد و بازوان مرا مى گرفت ، و از زمين بلند مى كرد و مى گفت :برخيز و بر مشركان و دشمنان حمله كن ، چه اينكه تو در طاعت خدا و رسول او هستى و آن دو پيوسته از تو خشنودند هنگامى كه خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيدم و ماجراى آن مرد را باز گفتم آن حضرت فرمود.على ! چشمانت روشن باد، او جبرئيل بوده است . (292) البته نكته مهم تر اينكه على (عليه السلام ) مى فرمايد: من هر شمشيرى را كه مى زنم اول فكر مى كنم ببينم كجا وارد مى شود، گذشته و آينده آن فرد را در نظر مى گيرم و اگر بناست يك روزى از اين فرد انسان خوبى از كار درآيد من شمشيرم را وارد مى كنم و او را نمى كشم .
240- فاتح بى بديل
على (عليه السلام ) مى فرمايد: وقتى كه فتح يكى از قلعه هاى خيبر دشوار شد، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به ترتيب ابوبكر و عمر را براى فتح آنجا فرستاد، اما فتح قلعه صورت نگرفت (293) روز بعد