200 - هدايتگر راستى - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ضربه اى به شتر او زد كه ابو جرول از بالاى شتر به زمين افتاد، ضربت بعدى على (عليه السلام ) او را در خون خود غلطانيد در حالى كه امام ، چنين رجز مى خواند:


  • قد علم القوم لدى الصباح
    انى لدى الهيجاء ذو نصاح


  • انى لدى الهيجاء ذو نصاح
    انى لدى الهيجاء ذو نصاح



مردم هميشه مى دانند كه من در هنگامه چكاچك شمشيرها آن چه را كه شايسته خلوص و حق آن است ادا مى كنم با هلاكت او روحيه دشمنان تضعيف شد. عباس عموى پيامبر به دستور پيامبر از فرصت استفاده كرد و فرياد زد مسلمانان بازگرديد كه فرصت خوبى است . مسلمانان برگشته و دشمن را تار و مار كردند. آرى ضربت امام على (عليه السلام ) آنچنان كارساز بود كه فضل بن عباس مى گفت : ضربت على (عليه السلام ) هميشه بكر بود يعنى نياز به ضربت دوم ندارد يا همان ضربت اول او پيروز مى شد. (248)

200 - هدايتگر راستى

هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى خواست على (عليه السلام ) را براى داورى به سوى مردم يمن بفرستد. حضرت على (عليه السلام ) عرض كرد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم آيا مى خواهى مرا به سوى يمن براى داورى و قضاوت بفرستى با اينكه من جوانى هستم كه به همه داورى ها آگاهى ندارم ؟ پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) فرمود: نزديك بيا، او نزديك رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دست خود را بر سينه على گذارد و گفت :

خدايا دل على (عليه السلام ) را راهنمايى كن و زبانش را استوار فرما.

على (عليه السلام ) مى فرمايد: پس از اين دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم (آنچنان در داورى ها قوى شدم كه ) سوگند به خدا در هيچ داورى بين دو نفر شك نكردفوالذى نفسى بيده ما شككت فى قضاء اثنين .

(249)

201 - روح متحد

شخصى بنام عمروبن شاس در يمن همراه على (عليه السلام ) بود. او پيش خود توهم كرده بود كه على (عليه السلام ) در موردى به او بى مهرى كرده . لذا هنگامى كه به مدينه آمد به هر كس مى رسيد مى گفت : على (عليه السلام ) به من جفا كرد، تا اينكه روزى به مسجد مدينه آمد و در حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه در آنجا بود نشست . وقتى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم او را ديد به او فرمود: اى عمروبن شاس مرا آزار دادى . عمرو گفت : انا لله و انا اليه راجعون . پناه مى برم به خدا و پناه مى برم از اين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را آزرده باشم . پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من آذى عليا فقد آذانى كسى كه على را بيازارد مرا آزرده است ...(250)

202- چهار اسب يمنى

هنگامى كه حضرت على (عليه السلام ) از ماءموريت يمن به مدينه بازگشت به حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيد چهار اسبى را كه همراه خود آورده بود به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اهدا نمود.

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) فرمود: آنها را با ذكر نامشان براى من مشخص كن .

على (عليه السلام ) فرمود: آن ها داراى رنگهاى مختلف هستند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

آيا در ميان آنها اسبى هست كه پيشانى و زانوها و پاهايش سفيد باشد؟ على (عليه السلام ) عرض كرد آرى .

يكى از آنها سرخ رنگ متمايل به زرد است و پيشانى و زانوها و پاهايش سفيد مى باشد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آن را براى من نگهدار. على (عليه السلام ) عرض كرد دو راءس آنها قرمز تيره رنگ هستند و همان سفيدى پيشانى و زانوها و پاها را نيز دارند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

آنها را به دو پسرت بده . على (عليه السلام ) عرض كرد چهارمى آنها اسب يك رنگ و سياه است . پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آن را بفروش و پول آن را در مخارج زندگى خود صرف كن ... (251)

/ 367