588- سهل ؛ يارى صادق و همراهى دائمى امام على (ع ) - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

روز است او نزد من نيامده است و از حال من جويا نشده است . گفتند: آيا نام او را مى دانى ؟ گفت : نه .

گفتند: آيا از او نپرسيدى كه نامش چيست ؟ گفت : پرسيدم ولى فرمود: تو را با نام من چكار، من براى خدا از تو سرپرستى مى كنم . گفتند: اى بينوا! رنگ و شكل او چگونه بود؟ گفت : من نابينايم نمى دانم رنگ و شكل او چگونه بود. گفتند: آيا هيچ نشانى از گفتار و كردار او دارى ؟ گفت : پيوسته زبان و به ذكر خدا مشغول بود وقتى كه او تسبيح و تهليل مى گفت : زمين و زمان و در دو ديوار با او همصدا و همنوا مى شدند وقتى كه كنار من مى نشست مى فرمود: مسكين جالس مسكينا: غريب جالس غريبا؛ درمانده اى با درمانده اى نشسته و غريبى همنشين غريبى شده است ! حسن و حسين عليهم السلام و محمد حنفيه و عبدالله بن جعفر؛ آن مهربان ناشناخته را شناختند؛ به روى هم نگريستند و گفتند: اى بينوا! اين نشانه ها كه بر شمردى نشانه هاى باباى ما اميرمؤ منان على (عليه السلام ) است . بينوا گفت : پس او چه شده كه در اين سه روز نزد ما نيامده ؟ گفتند:

اى غريب بى نوا شخص بدبختى ضربت بر آن حضرت زد و او به دار باقى شتافت و ما هم اكنون از كنار قبر او مى آئيم بينوا وقتى كه از جريان آگاه شد خروش و ناله جانسوزش بلند گرديد، خود را بر زمين مى زد و خاك زمين را به روى خود مى پاشيد و مى گفت : مرا چه لياقت كه اميرمؤ منان (عليه السلام ) از من سرپرستى كند؟ چرا او را كشتند؟حسن و حسين عليهم السلام هر چه او را دلدارى مى دادند آرام نمى گرفت . آن پير بى نوا به دامن حسن و حسين عليهم السلام را چسبيد و گفت : شما را به جدتان سوگند شما را به روح پدر عاليقدرتان ، مرا كنار قبر او ببريد. امام حسن (عليه السلام ) دست راست او و امام حسين (عليه السلام ) دست چپ او را گرفتند و او را كنار مرقد مطهر على (عليه السلام ) آوردند، او خود را به روى قبر افكند و در حالى كه اشك مى ريخت مى گفت : خدايا من طاقت فراق اين پدر مهربان را ندارم تو را به حق صاحب اين قبر جانم را بستان دعاى او به استجابت رسيد و هماندم جان سپرد امام حسن و امام حسين عليهم السلام از اين حادثه جانسوز گريستند و خو شخصا جنازه آن پيرمرد را غسل داده و كفن كردند. نماز بر جنازه او خواندند و او را در حوالى همان روضه پاك به خاك سپرده اند. (702)

588- سهل ؛ يارى صادق و همراهى دائمى امام على (ع )

سهل بن حنيف كارگزار حضرت على (عليه السلام ) در شهر مدينه بود. وقتى حضرت براى پيكار صفين آماده مى شد حضرت به كارگزاران خود در تمام سرزمين اسلامى خود نامه نوشت و آنان را جملگى به كوفه فرا خواند از جمله آنها سهل بن حنيف بود او همراه قيس بن سعد كه از مصر برگشته بود به جانب كوفه رهسپار شد. وقتى آنها به كوفه رسيدند حضرت ياران خود را فرا خوانده بود تا درباره جنگ با معاويه از آنها نظر خواهى كند و از آنان مى خواست كه نظر خود را علام نمايند. هاشم بن عتبه و عمار بن ياسر و قيس بن سعد نظر موافق خود را به حضرت اعلام نمودند، سپس گروهى از انصار گفتند: فردى از ميان شما جواب اميرالمؤ منين (عليه السلام ) را بدهد در اينجا بود كه سهل بن حنيف پاسخ مثبت خود را به نمايندگى از انصار به حضرت اعلام كرد در جنگ صفين ، سهل فرمانده سواران نيروهاى بصره بود. سهل در جنگ صفين شركت فعال داشت وى همراه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بعد از جنگ به كوفه برگشت و بعد از بازگشت به كوفه اين يار ديرينه و فداكار على (عليه السلام ) از دنيا رفت . سيدرضى گويد: حضرت ، حضرت ، سهل را از ديگران بيشتر دوست مى داشت ، لذا حضرت فرمود است : (لو احبنى جبل لتهافت ) اگر كوهى مرا دوست داشته باشد (تكه تكه شده ) فرو ريزد امام جعفر صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: وقتى كه سهل از دنيا رفت حضرت على (عليه السلام ) او را با برداحمر يمنى كه منسوب به حبره بود كفن كرد، از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده است كه فرمود:

رسول خدا بر جنازه حمزه 70 تكبير گفت و حضرت على (عليه السلام ) بر جنازه سهل 25 تكبير گفت و اينها را به صورت پنج تا پنج تا بر جنازه او خواند، زيرا بعد از هر نماز گروهى مى آمدند و مى گفتند اى اميرمؤ منان ما به نماز نرسيديم و حضرت دستور مى داد جنازه را به زمين گذاشته بر او نماز مى خواند تا اينكه پنج مرتبه جنازه را بر زمين گذاشتند.

رحمت خدا بر سهل باد كه با افتخار زندگى كرد و در حالى از دنيا رفت كه على (عليه السلام ) از او راضى بود.(703)

/ 367