629- اولين فتح به دست امام حسين (ع ) - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

را نزد اميرمؤ منان على (عليه السلام ) آورد. وقتى كه چشم على (عليه السلام ) به ابن ملجم لعنة الله افتاد، فرمود: النفس بالنفس (اين جمله در آيه 45 سوره مائده آمده و منظور قصاص قتل است كه قاتل بايد به قتل برسد). سپس فرمودند: اگر من از دنيا رفتم ، همانگونه كه او مرا كشت ، او را به قتل برسانيد، و اگر از اين ضربت ، سالم ماندم ، راءى خود را خواهم داد. ابن ملجم لعنة الله (اين خبيث ناپاك ) گفت : سوگند به خدا، من اين شمشير را به هزار دينار خريده ام و با هزار درهم زهر، آنرا مسموم نموده ام ، در اين صورت اگر اين شمشير به من خيانت كند (يعنى باعث قتل نشود) نفرين بر آن باد.

مردم او را از كنار بستر على (عليه السلام ) دور كردند و از شدت ناراحتى نسبت به او با دندانهاى خود، گوشت بدن او را بريده بريده مى كردند و مى گفتند: اى دشمن خدا، اين چه كارى بود كه كردى ؟ تو امت محمد صلى الله عليه و آله و سلم و سلم را به عزا نشاندى تو بهترين انسان ها را كشتى .

او خاموش بود، سخنى نمى گفت : او را بزندان افكندند. سپس مردم به حضور اميرمؤ منان (عليه السلام ) آمده و با احساسات پر شور عرض ‍ كردند: ما گوش بفرمان شما هستيم ، هر گونه فرمان دهى ، همان را در مورد اين دشمن خدا (ابن ملجم ) اجرا مى كنيم ، چرا كه او باعث هلاكت امت و تباهى دين شده است .

على (عليه السلام ) فرمود: اگر زنده ماندم ، راءى خود را خواهم گفت ، و اگر از دنيا رفتم با او همانگونه رفتار كنيد كه با قاتل پيامبر، رفتار مى شود. نخست او را بكشيد، سپس بدنش را با آتش بسوزانيد. پس از شهادت على (عليه السلام ) به امر امام حسن (عليه السلام ) او را كشتند و سپس ‍ ام هيثم كه از زنان قهرمان طايفه نخع بود پيكر ناپاك او را به آتش ‍ كشيد.(748)

629- اولين فتح به دست امام حسين (ع )

جنگ صفين از جنگ هاى بزرگى است كه در زمان خلافت على (عليه السلام ) در سال 36 تا 38 هجرى بين سپاه على (عليه السلام ) با سپاه معاويه ، در سرزمين صفين (نواحى شام ) واقع شد. نخستين كارى كه معاويه انجام داد اين بود كه گفت : چون عثمان را تشنه كشتند، آب را به روى سپاه على (عليه السلام ) ببنديد، همان دستور انجام شد و سپاه معاويه مركز آب را گرفتند اين موضوع باعث شد كه آب به سپاه على (عليه السلام ) نرسيد و تمام شد و تشنگى بر سپاهيان چيره گشت . مى نويسند: چندين گردان سواره نظام ، از سوى على (عليه السلام ) به سوى آن مركز رفتند تا آب را بگشايند ولى موفق نشدند و بازگشتند. در اين وقت امام حسين (عليه السلام ) كه 33 سال داشت پدر را اندوهگين يافت و نزد پدر رفت و اجازه خواست كه خود همراه جمعى به ميدان برود.

امام على (عليه السلام ) اجازه داد آن بزرگوار همراه جمعى از سواران به سوى قرارگاه ابو ايوب كه محافظين آن بودند روانه شدند، آنگاه آنچنان عرصه را بر او تنگ كردند، كه ابو ايوب و همراهانش ، ناگزير گريختند و شريعه آب بدست امام حسين (عليه السلام ) و همراهانش افتاد و بعد آن حضرت نزد پدر آمد و جريان را به عرض رساند و اين نخستين فتحى بود كه در جنگ صفين انجام گرفت .(749)

630- از پسرم انتظار نداشتم ...

در سال 37 يعنى سال دوم خلافت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) امام حسين (عليه السلام ) جوانى سى و سه ساله بود. روزى امام حسين (عليه السلام ) جوانان و دوستان خود را، كه نوبت ايشان بود به پذيرائى دعوت كرد ولى در سفره حضرت جز چند قطعه نان چيزى قرار نداشت . امام حسين (عليه السلام ) به قنبر فرمود: از اين چند مشك عسل كه به بيت المال رسيده ظرفى براى ما بياور تا اين مهمانى را برگزار كنم . قنبر اطاعت كرد و يك ظرف عسل براى امام حسين (عليه السلام ) آورد على (عليه السلام ) در سركشى خود از بيت المال دريافت كه مشك عسل ها دست خورده است . لذا از قنبر سؤ ال كرد. قنبر عرض كرد: به فرمان امام حسين (عليه السلام ) او را به حق عموى خود جعفر طيار قسم داد، تا خشمش اندكى آرام گرفت و بعد به همان ترتيبى كه قنبر را مورد بازجويى قرار داده بود امام حسين (عليه السلام ) را بازجويى كرد و فرمود: آيا تو دستور داده اى كه به مشك هاى عسل قنبر دست بزند. امام حسين (عليه السلام ) عرض كرد: بله يا اميرالمومنين ، امام : مگر نمى دانستى كه اين عسلها براى عموم مسلمين است ، عرض كرد: بلى مى دانستم يا اميرالمومنين ؛ ولى من خود يك فرد از افراد مسلمانانم و بقدر سهم خود آن هم براى پذيرايى از مهمانانم از عسل برداشتم

/ 367