631- ساده زيستى - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

. على (عليه السلام ) نگاهى به امام حسين (عليه السلام ) انداخت و فرمود: از پسرم انتظار نداشتم پيش از آنكه مسلمانان به سهم خود برسند او سهم خويش را بردارد و بعد با لحنى خشم آلود اضافه كرد، اگر نديده بودم بر اين لبها كه دارى رسول خدا بوسه مى زد دستور مى داد لبهاى تو را به چوپ ببندند سپس امام على (عليه السلام ) دستور داد عسل ديگرى بخرند و به بيت المال برگردانند.

631- ساده زيستى

ابن اعرابى گفت : حضرت على (عليه السلام ) در زمانى كه حاكم مسلمين بود وارد بازار شد و پيراهنى را به سه درهم خريدارى كرد و همانجا پوشيد. ليكن دين آستين آن مقدارى بلند است به خياط فرمود: بلندى اين آستين را قطع كن ، خياط مقدارى كه بلند بود را جدا كرد و به حضرت عرض كرد: اجازه دهيد آن را بدوزم و محل قطع شده را دوخت بگيرم ؟ حضرت فرمود: نه ؛ اين را فرمود؛ و در حالى كه محل بريدگى پيراهن ريشه ريشه بود حركت كرد و رفت و با خود گفت : همين ترا كافى است . نقل كرده اند روزى ديگر على (عليه السلام ) دو لباس ضخيم و زبر خريدارى كرد و به غلام خود قنبر فرمود: اى قنبر! يكى از اين دو لباس را انتخاب كن قنبر يكى از آنها را انتخاب كرد و خود آن حضرت ديگرى را پوشيد ولى چون آستين آن لباس بيش از اندازه بلند بود اضافه آن را قطع كرد.(750)

632- على (ع ) و فروش شمشير

روزى حضرت على (عليه السلام ) به بازار رفت و شمشير خود را در معرض فروش قرار داد و فرمود: به خدا قسم اگر پول يك لباس را داشتم اين شمشير را كه بارها غم و اندوه را از چهره رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم زدوده است نمى فروختم .(751)

633- على (ع ) و بيت المال

هارون بن عنتره گفت : پدرم برايم گفت : كه من در يكى از روستاهاى نزديك نجف بنام خورنق خدمت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) رسيدم و ديدم كه لباس كهنه اى در بر دارد و از سرما مى لرزد به او گفتم : اى اميرمؤ منان ! خداوند بيت المال را در اختيار تو قرار داده و معامله اى مى كنى ؟ آن حضرت فرمود: به خدا قسم من از اموال شما هيچ استفاده اى (شخصى ) نكرده ام و اين لباسى را كه بر تن مى بينى با خودم از مدينه آورده ام و غير از اين هم چيزى ندارم .(752) هارون مى گويد: من با صداى بلند گفتم : يا على (عليه السلام ) هوا سرد است ، خيل هم سرد است اين سرما انكارپذير نيست . حضرت تبسمى كرد و گفت : راست مى گويى هوا سرد است من سرما هوا را احساس ‍ مى كنم ، من سرما را انكار نمى كنم ... ولى هوا هر چه سرد باشد از صبر و شكيبايى من زيادتر نيست من مى توانم بر سرماى بيشترى هم بردبار و شكيبا باشم .

634- دستور حكومتى به فرمانداران

امام متقين حضرت على (عليه السلام ) در دستور كارى خود كه به مالك اشتر داده است او را در واگذارى مديريتها به افراد چنين دستور مى دهند: واجعل لراس كل امر من امورك راسا منهم لا يقهره كبيرها و لا يتشتت عليه كثيرها(753) اى مالك ، براى هر كارى از كارهاى اجتماعى ، سياسى ، اقتصادى خود مدير و رئيسى را تعيين كن مديرى كه داراى اين دو ويژگى باشد:

1- بزرگى و عظمت كار، او را ناتوان و مغلوب نسازد.

2- زيادى و تراكم كار، او را پريشان و رنجورش ننمايد.

و در نامه اى ديگر كه على (عليه السلام ) به قثم بن عباس فرماندار مكه مى فرمايد: طبق يك سلسله گزارشات مطمئن جمعى از مزدوران و فريب خوردگان حكومت معاويه براى تبليغات سوء و ايجاد شكاف و درگيرى ما بين مسلمانان در ايام حج به مكه اعزام شده اند تو بايد به اين تذكرات عمل كنى :

فاقم على ما فى يديك قيام الحازم الصليب ... و لا تكن عند النعماء بطرا و لا عند الباساء فشلا؛ در برابر اين توطئه ى خائنانه بايد:

1- در مسند مديريت و حكومت مكه كه به تو واگذار شده است ، سخت مقام و

/ 367