141- ارتحال حامى پيامبر (ص ) - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

صاحب آن به حضرت مراجعه نكرد. على (عليه السلام ) به قصد خريدن آرد رفت باز همان مرد را ديد و قضيه مثل روز قبل شد و على (عليه السلام ) به همراه آرد و پول به منزل آمد. فاطمه عليهاالسلام تعجب كرد! و گفت يا على (عليه السلام ) هم آرد را آوردى و هم دينار را؟ على (عليه السلام ) فرمود: فروشنده آرد سوگند ياد كرد كه دين را را نمى گيرم . فاطمه عليهاالسلام فرمود: مى خواستى تو در سوگند از او پيشى بگيرى افراد خانواده على (عليه السلام ) آرد را نان كرده و خورند و در اين مدت على (عليه السلام ) اعلام مى كرد كه دينارى يافته ولى صاحبش پيدا نشد هنگامى كه نان تمام شد، على (عليه السلام ) براى بار سوم به قصد خريد آرد از خانه بيرون آمد مجددا همان مرد را ديد كه آرد مى فروشد حضرت فرمود: سوگند به خدا اين بار بايد پول را بگيرى سپس آن دينار را به طرف آن مرد انداخت و به سوى خانه بازگشت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: يا على آيا آيا آن مرد را شناختى ؟ او جبرئيل بود آن آرد رزقى بود كه خداوند به وسيله جبرئيل براى شما فرستاده بود سپس فرمود: سوگند به خداوندى كه جانم در دست اوست اگر سوگند ياد نمى كردى هر روز تا آن دينار در دست تو بود جبرئيل را همان گونه مى يافتى كه آرد به تو مى دهد و دينار را نمى گرفت .

141- ارتحال حامى پيامبر (ص )

هنگامى كه ابوطالب پدر بزرگوار حضرت على (عليه السلام ) در اواخر سال دهم بعثت از دنيا رفت على ع به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد و به او خبر داد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از اين حرف فوق العاده ناراحت شد و اندوهى جانكاه سراسر وجود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را فرا گرفت ، به على (عليه السلام ) فرمود: برو امور غسل و حنوط و كفن او را انجام بده ، سپس وقتى كه او را در تابوت گذاشتى مرا خبر كن . على (عليه السلام ) اين دستورات را انجام داد وقتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كنار جسد ابوطالب (عليه السلام ) آمد و چشمش به تابوت افتاد سخت متاءثر گرديد و قطرات اشك از چشمانش سرازير شد و خطاب به ابوطالب گفت تو به خوبى صله رحم كردى و به جزاى خير نائل شدى سرپرستى از كودك يتيم كرى و او را بزرگ نمودى و از بزرگ حمايت و يارى كردى ، پس به جمعيت حاضر رو كرد و فرمود: لا شفعن لعمى شفاعة بها الثقلين ؛ قطعا از عمويم شفاعتى خواهم نمود كه همه جن و انس از آن تعجب كنند. (180)

142- على (ع ) مبين حدود الهى

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم على (عليه السلام ) را به فرماندهى لشكرى به يمن فرستاد. هنگام بازگشت على (عليه السلام ) براى ملاقات پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم عزم مكه كرد در نزديكى هاى مكه فردى را به جاى خويش به سرپرستى لشكر اسلام گذاشت و خود براى گزارش ‍ سفر زودتر به سوى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم شتافت آن شخص لباسهاى حله را كه على (عليه السلام ) همراه آورده بود در بين لشكريان تقسيم كرد تا با لباسهاى نو وارد مكه بشوند وقتى كه على (عليه السلام ) برگشت و اين منظره را ديد به اين عمل اعتراض كرد، فرمود: آنها نبايستى قبل از آنكه از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كسب تكليف كنند درباره اشياء و غنائم كه از آن بيت المال بود تصرفى كنند، از اين رو على (عليه السلام ) دستور داد تا حله ها را از تن خود بيرون كنند و آنها را تحويل دهند تا پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم خودشان درباره آنها تصميم بگيرد لشكريان على (عليه السلام ) از اين دستور امام ناراحت شدند لذا وقتى به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيدند فورا از خشونت امام على (عليه السلام ) در مورد حله ها شكايت كردند.

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: مردم از على (عليه السلام ) شكوه كنيد بخدا سوگند او در راه خدا شديدتر از اين است كه كسى درباره وى شكايت كند(181)

143- على (ع ) خنثى كننده توطئه

در آغاز بعثت ، مشركان همواره در صدد آزار پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بودند، حتى تصميم گرفتند كه آن حضرت را به قتل برسانند وى وجود بنى هاشم (قبيله پيامبر) مانع مى شد كه آنها آن حضرت را بكشند

/ 367