داد و از جاى بر كند و به محلى بسيار دور پرتاب كرد. آنگاه آب بسيارى پديدار شد، لشكريان آمدند و از آن آب كه بسيار گوارا و سرد بود نوشيدند و به دستور حضرت مقدار زيادى آب براى خود برداشتند آنگاه حضرت آن سنگ را برداشت و سر جاى خود گذاشت و دستور داد خاك ها را بر آن ريخته و اثر آن را محو كنند، راهب در بالاى دير اين منظره را ديد، آنگاه نزد على (عليه السلام ) رسيد و عرض كرد آيا تو پيامبر خدا هستى ؟ حضرت فرمود: نه . پرسيد آيا ملائكه هستى ؟ فرمود: نه پرسيد تو كيستى ؟ فرمود: من جانشين پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم هستم . راهب گفت : دستت را بده تا با تو بيعت كنم و مسلمان شوم حضرت دستش را داد و او نيز با شهادت به توحيد و نبوت و امامت على (عليه السلام ) مسلمان شد. حضرت از او پرسيد چه چيزى باعث شد كه تو اسلام بياورى ؟ عرض كرد: يا على (عليه السلام ) اين دير اينجا بنا شد تا كسى كه اين سنگ را از جاى خود بر مى دارد شناخته شود قبل از من علما و راهبهاى زيادى در اينجا ساكن شدند تا تو را بشناسند ولى موفق نشدند و خدا اين نعمت را به من مرحمت نمود زيرا ما در كتاب خود خوانده ايم و از علماء خود نيز شنيده ايم كه از محل اين سنگ هيچ كس جز پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و يا جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خبر ندارد و تا او نيايد محل او آشكار نمى شود و كسى قدرت كندن آن را ندارد جز همان نبى يا وصى او و چون من اين را در شما ديدم مسلمان شدم . حضرت وقتى اين سخن را شنيد آنقدر گريه كرد كه صورت و ريش او از اشك چشمش تر شد و فرمود: بشنويد اين برادر مسلمان شما چه مى گويد، راهب يكبار ديگر جريان را گفت و همه اصحاب شكر خدا را بجاى آوردند كه از ياران على (عليه السلام ) هستند، سپس لشكر حركت كرد و راهب هم با آنها همراه شد و در جنگ با اهل شام آن راهب كشته شد و حضرت بر او نماز خواند و او را به خاك سپرد و بسيار براى او استغفار كرد.(726)
609- دنيا براى اهل تقوا
جابربن عبدالله انصارى مى گويد: ما در بصره به همراه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بوديم چون آن حضرت از جنگ با مخالفان خود آسوده شد در پايان شبى به ما سركشى كرد و فرمود: در چه چيزى گفتگو مى كنيد؟ عرض كردم : يا على (عليه السلام ) در نگوهش از دنيا حضرت فرمود: اى جابر دنيا را براى چه نكوهش مى كنيد؟ آنگاه حمد الهى و ستايش خداوند را كرد و فرمود: اما بعد؛ چه چيزى در نهاد مردم است كه دنيا را نكوهش مى كنند؟.. دنيا براى كسى كه آنرا دست بفهمد خانه راستى است و مسكن تندرستى و محل ثروت .
مسجد پيغمران خداست و فرودگاه وحى حضرت حق است و نمازگاه فرشته هايش .
...اى جابر كيست كه دنيا را نكوهش كند؟ با اينكه به فرزندان خود اعلام كرده و فرياد كشيده كه رفتنى است و خود را به نابودى وصف كرده است ... مردمى بد كار، هنگام پشيمانى آنرا به باد مذمت مى گيرند... بس است اى جابر! با من بيا با او رفتن ، تا بر گورستان رسيديم و فرمود: (اشاره به قبور) اى خاك نشينان ، اى آوارگان ، امام خانه ها شما را مسكن ساختند و ميراثها را قسمت كردند و همسرهايتان به شوهر رفتند!
اينست خبرى كه ما داريم ، شما چه خبر داريد؟ سپس لختى دم بست و باز سر برداشت و فرمود: سوگند به آنكه آسمان را برداشت تا بلندى گرفت و زمين را بگسترد تا پهناور شد اگر به اين مردگان اجازه سخن مى دادند مى گفتند: ما بهترين توشه بعد از مرگ را تقوا يافتيم . سپس فرمود: اى جابر برگرد.(727)