370- احتجاج امام على (ع ) با ابوبكر - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خدا صلى الله عليه و آله و سلم را بيابد. چون ابوبكر را بر منبر ديد از او سؤ ال كرد كه تو آن برادر تميمى ما نيستى ؟ و چون جواب آرى شنيد؛ گفت : بر آن وصى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم (على (عليه السلام )) چه پيش آمده كه مرا به ولايت او امر كرده اند؟ وقتى براى او ماجراى غصب خلافت را تعريف كردند و ديد حضرت على (عليه السلام ) خانه نشين شده است گريست و گفت : هيچ كارى حادث نشده بلكه شما در كار پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم خيانت كرده ايد. سپس رو به ابوبكر مى كند و مى گويد: چه كسى تو را بر اين منبر بالا برده ؟ آنگه ابوبكر فرمان داد او را بيرون كنند مى گويند قنفذ و خالد بن وليد برخاستند و او را از مسجد بيرون كردند و او در حالى كه بر اسب خويش سوار مى شود بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم درود مى فرستاد. شيعه و سنى نقل كرده اند كه چند روز بعد مالك به دست خالد بن وليد و طبق فرمان ابوبكر كشته شد و سر او را زير ديگ در آتش ‍ گذاشتند و در همان شب كه او را كشتند خالد با همسر او همبستر شد و و طايفه مالك را كشت و زنان ايشان را اسير كرد و به مدينه آورد. آنهم به علت صرفا نپذيرفتن حكومت و خلافت ابوبكر؟!!!

370- احتجاج امام على (ع ) با ابوبكر

حضرت امام صادق (عليه السلام ) از پدرانش روايت مى كند، چون ابوبكر پايه هاى خلافت خود را محكم يافت جهت عذر آوردن نزد امام عى (عليه السلام ) مى رود و به حضرت مى گويد: يا اباالحسن (عليه السلام ) به خدا سوگند ميل و رغبتى به خلافت نداشتم و خود را از ديگران به اين مقام سزاوارتر نمى دانم .

امام على (عليه السلام ): اگر مساءله چنين است پس چه چيز تو را به اين كار وادار كرد؟ ابوبكر عرض كرد: از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: خداوند امت مرا به گمراهى جمع نمى كند، چون جماعت مردم را ديدم و مخالفانى مشاهده نكردم اين مقام را پذيرفتم .

امام على (عليه السلام ): آيا من و گروهى چون سلمان ، عمار، ابوذر و...(436) كه از بيعت با تو امتناع ورزيدند، افرادى از اين امت بودند يا نه ؟ ابوبكر: آرى شما و همه ايشان از امت بوديد.

امام على (عليه السلام ): در اين صورت حديث پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با مخالفت اين گروه را، براى خود دليل خلافت محسوب مى كنى ؟ ابوبكر: من تا خاتمه كار خلافت ، از مخالفت ايشان بى اطلاع بودم و چون مطلع شدم ترسيدم با كنار كشيدنم ، مردم از دين برگردند.

امام على (عليه السلام ): بگو چه خصوصياتى را خليفه بايد داشته باشد؟ ابوبكر: خيرخواهى و وفا و عدم چاپلوسى و نيك سيرتى و عدالت خواهى و عالم بودن به كتاب و فصل الخطاب و داشتن زهد و دفاع از مظلومين .

امام على (عليه السلام ): تو را به خدا: اين صفاتى را كه گفتى ، آيا در وجود خود مى يابى يا در وجود من ؟ ابوبكر: در وجود تو يا اباالحسن (عليه السلام ).

امام على (عليه السلام ): تو را به خدا: آيا دعوت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را، نخست من اجابت كردم يا تو؟ ابوبكر: البته تو.

امام على (عليه السلام ): آيا سوره برائت را در موسم حج به مشركان من ابلاغ كردم يا تو؟ ابوبكر: بلى ؛ تو قرائت كردى .

امام على (عليه السلام ): آيا در موقع هجرت حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم من جان خود را سپر آن حضرت قرار دادم يا تو؟ ابوبكر: الحق كه تو بودى .

امام على (عليه السلام ): آيا در روز غدير من مولاى تو و همه مسلمانان شدم يا تو؟ ابوبكر: بلكه ، تو.

امام على (عليه السلام ): آيا در آيه زكات ، ولايتى كه بر ولايت خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم

/ 367