519- فال بد زدن - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيكار با دشمن بسيج شوند.

اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: خداوند به قبيله طى پاداش خير دهد...

آنان چون خدمت حضرت رسيدند عرض سلام نمودند، عبدالله بن خليفه گويد: به خدا سوگند آن جماعت و حسن هياءت آنان مرا به شادى واداشت و هر كدام از آنها سخنى گفته و عرض ارادت نمودند.

على بن حاتم طايى برخاست و حمد و ثناى الهى را به جاى آورد، سپس ‍ ارادت و اطاعت خود را نسبت به آن حضرت ابراز كرد. اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) فرمود: خداوند از جانب اسلام و اهل آن به شما قبيله جزاى خير دهد. شما بدلخواه خود مسلمان شديد و با مرتدان جنگيديد و آهنگ يارى رساندن به مسلمين را در خاطر داشتيد... سپس بعضى ديگر مثل سعيد بن عبيد بحترى از بنى بحتر و ديگران به نوبه خود شديدا اظهار ارادت نمودند كه امام پاسخ آنها را داد.

سپس اميرالمومنين على (عليه السلام ) كوچ كرد و شش صد مرد از آنان به دنبال آن حضرت روان شدند تا به منطقه ذى قار رسيد و در ميان هزار و سيصد مرد به آنجا فرود آمد.(603)

519- فال بد زدن

روزى اميرالمومنين على (عليه السلام ) از كوفه خارج شد كه به حروريه عزيمت نمايد، مردى به آن حضرت عرض كرد، يا على (عليه السلام ) حركت شما در اين ساعت به صلاح نيست ، صبر كنيد تا آنكه سه ساعت از روز بگذرد، من خوف آن دارم كه آسيبى به شما برسد، حضرت به آن مرد فال بين ، فرمود: اينكه من بر آن سوارم در رحم خود چه دارد؟ جنين اسب من نر است يا ماده ؟ عرض كرد: اگر حساب كنم خواهم دانست .

اميرالمؤ منين فرمود: هر كه گفتار ترا تصديق كند قرآن را تكذيب نموده و در تاءييد فرمايش خود اين آيه را تلاوت كرد: ان الله عنده علم الساعة (604) آنگاه به آن مرد فال بين فرمود: پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با مقام عالى و دانش و جامعيت و خاتميت خود هرگز ادعايى را كه تو مى كنى نمى فرمود!!

تو تصور مى كنى كه مرا از دانش خود نفعى مى رسانى و يا زيانى را از من دور مى كنى ، هر كس ترا تصديق كند و به گفته هاى تو اعتماد كند بايد از استعانت و يارى خداوند بى نياز باشد. سپس آن حضرت رو به آسمان كرد و عرض كرد: خداوند!! هيچ فال بدى نيست مگر مشيت تو، و هرگز ضرر و زيانى نمى رسد به جز فرمان و اجازه تو، و نيست خدايى غير از تو اى خداى يگانه .(605)

520- بسوى خدا بيا

مالك بن ابى عامر مى گويد: هنگامى كه على بن ابيطالب (عليه السلام ) از مدينه بسوى بصره براى جنگ جمل روانه شد. من در كنار مغيرة بن شعبه ايستاده بودم كه عمار ياسر پيش ما آمد و به مغيره گفت : اى مغيره ميل و گرايش به خداوند دارى ؟ مغيره گفت : كجا چنين چيزى برايم خواهد بود اى عمار؟! عمار به او گفت : در اين دعوت (فرا خواندن بسوى جهاد در جنگ جمل ) داخل شو تا به گذشتگان برسى و بر آيندگان سرورى پيدا كنى .

مغيره گفت : اى اباليقظان يك چيز بهتر از اين كه تو مى گويى هست !

عمار گفت : آن چيست ؟ او گفت : اينكه در خانه برويم و درها را به روى خود ببنديم تا حقيقت بر ما روشن شود. سپس با روشنى و آگاهى بيرون مى شويم و مثل زور آزمايان نباشيم كه مى خواهد با پاره كردن زنجيرى ، خنده اى را برانگيزد و ليكن خود به غم و اندوه گرفتار آيد.

عمار گفت : هرگز هرگز، آيا نادانى پس از دانايى و كورى پس از بينايى را برگزينيم ؟ گوش به حرف من بده به خدا سوگند مرا نبينى جز در صف اول ، امام على (عليه السلام ) از جريان آن دو با خبر شد و فرمود: اى اباليقظان ، اين عور (چپول و يك چشم ) به تو چه مى گويد:؟ به خدا سوگند او پيوسته كوشش مى كند كه حق را به باطل بپوشاند و آنرا وارونه و غير واقع جلوه دهد و به چيزى از دين نياويزد مگر آن كه موافق دنيا باشد.

اى واى مغيره ! اين دعوتى است كه هر كس را كه با آن همراهى كند بسوى بهشت مى راند. مغيره گفت : راست مى گويى اى اميرالمومنين (عليه السلام ) من اگر با تو نباشم هرگز عليه تو نيز نخواهم بود.(606)

/ 367