696- قرآن صامت ، قرآن ناطق - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گويى هوش از سرش پريده بود من و نوف هر دو در بستر آرميده ناظر اين منظره حيرتزده بوديم ، كه على (عليه السلام ) كم كم به خوابگاه من رسيد. آن گاه خطاب به من فرمود: حبه خواب هستى يا بيدار؟ گفتم : بيدارم آقا، شما با اين جهاد و كوشش با آن همه سوابق درخشان و خدمتهاى فراوان به اسلام و يا اينكه در زهد و تقوا و عبادت بى نظيرى چنين اشك مى ريزى و از هيبت و خشيت خدا چنين حالى دارى پس ما بيچارگان چه كنيم ؟ على چشمها را به پايين انداخت و شروع به گريه كرد و آن گاه به من فرمود:

اى حبه : همگى ما در برابر خدا ايستگاهى داريم و هيچ يك از اعمال ما بر او پوشيده نيست . اى حبه : به طور قطع خداوند از رگ گردن به من و تو نزديكتر است . اى حبه هيچ چيز نمى تواند من و تو را از خداوند پنهان دارد. آن گاه حضرت رفيقم نوف را مورد خطاب قرار داد و فرمود: اى نوف ! خوابى ؟ - نه يا اميرالمؤ منين خواب نيستم حالت حيرت انگيز و شگفت آور شما موجب شد كه امشب فراوان گريستم .

فرمود: اى نوف : اگر امشب از خوف خدا فراوان گريه كردى فردا در برابر خدا چشمانت روشن خواهد شد. اى نوف هيچ قطره از اشكى از ديدگان كسى از خشيت خدا جارى نمى شود مگر آنكه درياهايى از آتش را خاموش مى كند و آخرين جمله اى كه از خدا در ترك انجام مسئوليتها بترسد! آنگاه از برابر ما گذشت در حالى كه با خود زمزمه مى كرد و مى گفت :

خدايا! اى كاش مى دانستم هنگامى كه غافلم ، آيا تو از من اعراض كرده اى يا به من توجه دارى . و اى كاش مى دانستم كه با اين خواب طولانى ؛ و كوتاهى در سپاسگزارى نعمتهايت حالم در نزد تو چگونه است .

نوف گويد: به خدا قسم على (عليه السلام ) تا صبح در همين حال بود.(818)

696- قرآن صامت ، قرآن ناطق

اميرالمؤ منين (عليه السلام ) شبى از مسجد كوفه به سوى خانه خويش ‍ حركت كرد، در حالى كه كميل بن زياد كه از دوستان خاص ان حضرت بود او را همراهى مى كرد، در اثناء راه از كنار خانه مردى گذشتند كه صداى تلاوت قرآنش بلند بود و آيه امن هو قانت اناء الليل ...(819) را با صداى دلنشين و حزين مى خواند، كميل در دل خود از حال اين مرد بسيار لذت برد و از روحانيت او خوشحال شد، بدون آنكه چيزى بر زبان براند. امام (عليه السلام ) رو به سوى او كرد و فرمود: سر و صداى اين مرد مايه حجاب تو نشود زيرا او اهل دوزخ است و به زودى خبر آن را به تو خواهم داد! كميل از اين مساءله در تعجب فرو رفت . نخست اينكه امام (عليه السلام ) بزودى از فكر و نيت او آگاه گشت و ديگر اينكه شهادت به دوزخى بودن اين مرد ظاهر الصلاح داد. ...مدتى گذشت تا سرانجام كار خوارج به آنجا رسيد كه در مقابل اميرمؤ منان (عليه السلام ) ايستادند و حضرت با آنها پيكار كرد، در حالى كه قرآن را آن گونه كه نازل شده بود حفظ كرده داشتند، اميرمؤ منان (عليه السلام ) رو به كميل كرد و در حالى كه شمشير در دست حضرت بود و سرهاى آن كافران طغيانگر بر زمين افتاده بود با نوك شمشير به يكى از آن سرها اشاره كرد و فرمود: اى كميل ! اين همان شخصى است كه در آن شب تلاوت قرآن نمود در حالى كه او تعجب تو را برانگيخته بود. كميل دست حضرت را بوسيد و استغفار كرد.(820)

697- فرار افراد امام در جنگ

در ماجراى جنگ صفين امام على (عليه السلام ) از فرار افراد سپاه خود به سوى معاويه و پيوندشان به سپاه

/ 367