جرى بن كليب از كسانى بود كه با اميرالمؤ منى على (عليه السلام ) بيعت كرد و اهل كوفه بود او براى فرار از جنگ در سپاه آن حضرت راهى مى جست . خود او جريان را اين گونه آورده است : هنگامى كه على (عليه السلام ) به طرف صفين حركت كرد، من از جنگ روى گردان شدم و آمدم به مدينه . تا اينكه بر ميمونه همسر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وارد شدم . ميمونه به من گفت : تو از مردمى ؟ گفتم : از اهل كوفه ، گفت : از كدامشان ؟ گفتم : از بنى عامر.او گفت : بنى عامر پشت در پشت آزاده و رادمرد بودند چه باعث آمدند شد؟ گفتم : على (عليه السلام ) به سوى صفين حركت كرد و من به جنگ خشنود نبودم . لذا آمدم اينجا؛ او گفت : آيا با او بيعت كرده بودى ؟ گفتم : آرى ، گفت : پس بسوى او برگرد و با او باش كه به خدا سوگن ! او نه گمراه شد و نه به واسطه اش كسى به گمراهى مى افتاد.(556)
475- يار نزديك دو امام
عمر و بن حمق خزاعى از شرطة الخميس و از خواص اصحاب اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) بود. اين شهر آشوب او را نزديكترين ياران امام على (عليه السلام ) و امام حسن (عليه السلام ) مى داند.برخى نقل كرده اند كه عمر بن حمق روزى رو به على (عليه السلام ) كرد و عرض كرد:يا اميرالمؤ منين ! به خدا سوگند، من ترا دوست نداشتم و با تو بيعت نكردم براى اين كه خويشاوندى بين من و تو وجود دارد و به براى گرفتن پولى و يا درخواست مقامى از تو بود، ولى به اين خاطر ولايت تو را پذيرفتم چون كه در تو پنج خصلت است :تو پسر عموى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و اولين كسى هستى كه به او ايمان آوردى و تو همسر سرور زنان امت ؛ فاطمه زهرا عليهاالسلام دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هستى و تو پدر ذريه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى باشى و تو عظيم ترين مرد از مهاجرين هستى كه در جهاد خدا والاترين سهم را دارا هستى ، پس اگر به من دستور داده شود كه كوههاى سنگين را از زمين بر كنم و به جايى ديگر منتقل نمايم و يا درياهاى مواج را از آب خالى سازم تا اينكه بتوانم به نحوى در هر امرى دوستان و اوليايت را تقويت نمايم و دشمنانت را منكوب سازم ، گمان نمى كنم توانسته باشم ، حقى را كه بر گردنم دارى ادا نمايم .حضرت امير (عليه السلام ) در پاسخ او فرمود: بارالها! قلبش را به نور تقوى منور ساز و او را به صراط مستقيم هدايت كن . اى كاش در سپاه من صد نفر مانند تو وجود داشت .