422- چشم خدا ديده و دست خدا زده ! - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

422- چشم خدا ديده و دست خدا زده !

روزى امام على (عليه السلام ) در اطراف كعبه مشغول طواف بود در اين هنگام مردى در حال طواف به زن نامحرمى نگاه كرد. امام على (عليه السلام ) چشم چرانى اين مرد را ديد. لذا بعد از طواف آن مرد را به حضور خود طلبيد و به عنوان تاءديب چند سيلى به صورت او زد. آن مرد در حالى كه صورتش را با دستش گرفته بود با آه و ناله به عنوان شكايت نزد عمر بن خطاب رفت و چنين شكايت كرد: اى امير مسلمانان ! على (عليه السلام ) به صورتم زده بايد قصاص شود چرا مرا زده است ... عمر، على (عليه السلام ) را خواست و سؤ ال كرد، يا اباالحسن (عليه السلام ) به اين مرد سيلى زده اى ؟ حضرت فرمود: در طواف ديدم اين شخص چشم چرانى مى كند و به زن نامحرم نگاه مى كند. عمر به آن مرد گفت : (قد راءى عين الله و ضرب يدالله يعنى : چشم خدا ديده و دست خدا زده است ) و با اين تعبير چشم چران را محكوم كرد.(494)

423- امير مؤ منان واقعى

سليم بن قيس مى گويد: ابوذر در عصر خلافت عمر بيمار شد به عيادتش ‍ رفتم و امام على (عليه السلام ) را در آنجا ديدم همه كنار بستر ابوذر بوديم كه ناآگاه ديديم عمر بن خطاب براى عيادت ابوذر آمد. ابوذر وصيت خود را به على (عليه السلام ) كرد و آن حضرت را وصى خود قرار داد پس از آنكه عمر رفت يكى از بستگان ابوذر به او گفت : چرا به رئيس مؤ منان عمر وصيت نكردى ؟ ابوذر گفت : من به آن كسى كه در حقيقت امير مؤ منان است و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به ما كه هشتاد نفر عرب و چهل نفر عجم بوديم امر كرد كه به على (عليه السلام ) به عنوان امير مؤ منان سلام كنيم و ما بر آن حضرت به اين عنوان سلام كرديم ...، وصيت كردم ، سليم مى گويد: به امام على (عليه السلام ) و سلمان و مقداد كه در آنجا بودند عرض كردم آيا اين موضوع را كه ابوذر گفت : (دستور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مبنى بر سلام كردن به على (عليه السلام ) با عنوان امير مؤ منان ) را تصديق مى كنيد؟ هر سه نفر گفتند: خدا را شاهده مى گيريم كه ابوذر راست مى گويد: سپس از اين چهار نفر خواستم كه نام آن هشتاد نفر را ذكر كنند: سلمان نام فرد فرد آن هشتاد نفر را گفت و امام على (عليه السلام ) و ابوذر و مقداد قول سلمان را تصديق كردند (از جمله اين 80 نفر: ابوبكر، عمر ابوعبده ، معاذ، طلحه ، عثمان ، سعد بن ابى وقاص ، زبير، عمار ياسر... بودند)(495)

424- سازش كران بى غيرت

به نقل ابوبصير امام باقر (عليه السلام ) فرمود: بعد از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم جمعى از مهاجران و انصار و غير آنها به حضور على (عليه السلام ) آمده و گفتند: يا على (عليه السلام ) سوگند به خدا تو امير مؤ منان هستى ، سوگند به خدا تو از همه مقدمتر و شايسته تر نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى باشى (ابوبكر غصب خلافت كرده است ) دستت را بده تا با تو بيعت كنيم بيعت جان نثارى ، كه تا حد مرگ بپاى اين بيعت ايستادگى كنيم . على (عليه السلام ) به آنها فرمود: اگر در ادعاى خود صادق هستيد فردا با سرهاى تراشيده نزد من بيائيد. فردا كه شد خود على (عليه السلام ) سرش را تراشيد و بعد تنها سلمان و ابوذر و مقداد با سر تراشيده آمدند و به قول بعضى عمار و ابوسنان و ابو عمرو با سر تراشيده آمدند (جمعا 7 نفر) سپس آنها متفرق شدند. على (عليه السلام ) بار ديگر اعلام كرد باز جز همين افراد ياد شده كسى سرش ‍ را نتراشيد لذا على (عليه السلام ) تكليف خود را در سكوت كردن ديد.(496)

425- حيله گر درمانده

در زمان خلافت عمر دو نفر حيله گر نقشه كشيدند تا با نيرنگ مال زنى را از چنگش در آورند آنها با هم مالى را نزد آن زن بردند و گفتند: اين مال نزد شما به عنوان امانت باشد هر گاه هر دو نفر ما با هم آمديم اين امانت را به ما مى دهى و اگر تنها آمديم اين مال را به هيچكدام از ما نمى دهى . زن قبول كرد پس از چندى يكى از آن دو مرد نزد زن آمد و گفت : مال امانتى ما را بده . زن گفت : نمى دهم مگر اينكه رفيق تو نيز حاضر شود. مرد به زن گفت : شرط ما حضور هر دوى ما بوده ليكن رفيق من مرده است . سرانجام زن گول خوردو امانت را به يكى از آنها تحويل داد بعد از چند روز مرد دوم نزد زن براى مطالبه امانت آمد زن جريان را

/ 367