144- خبر از فتنه ها مى دهد - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مثلا ابولهب عموى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با اينكه مشرك بود، ولى حاضر نبود كه برادر زاده اش حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را بكشند. همسر ابولهب بنام ام جميل به مشركان قول داد كه در فلان روز (مثلا روز يكشنبه ) شوهرم را در خانه مى نشانم و سرگرم مى كنم تا از بيرون خانه كاملا غافل بماند، آنگاه شما محمد صلى الله عليه و آله و سلم را در غياب شوهرم بكشيد. روز يكشنبه فرا رسيد، ام جميل شوهرش را در خانه با نوشيدنيها و خوراكيها و قصه گوييها سرگرم كرد مشركان در بيرون رد صدد اجراى طرح قتل پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر آمدند. ابوطالب كه در ظاهر در صف مشركان بود و در باطن ايمان ، به خداوند داشت و بطور تاكتيكى رفتار مى كرد از جريان اطلاع يافت ، فورى به پسرش على (عليه السلام ) (كه كودكى حدود 13 ساله بود) فرمود: به خانه عمويت ابولهب برو اگر در خانه بسته بود در را بزن هر گاه باز كردند وارد خانه شو و اگر باز نكردند در را بشكن و وارد خانه شو و نزد ابولهب برو و بگو پدرم گفت : ان امرءا عينه فى القوم فليس بذليل ؛ كسى كه عمويش (مثل تو) رئيس قوم باشد، خوار نخواهد شد.

على (عليه السلام ) به سوى خانه ابولهب روانه شد، ديد در خانه بسته است در را زد كسى در را باز نكرد در را فشار داد تا شكست آنگاه وارد خانه شد و نزد ابولهب رفت ، ابولهب تا على (عليه السلام ) را ديد گفت :

برادرزاده چه خبر؟ على (عليه السلام ) فرمود: پدرم گفت : كسى كه عمويش (مثل تو) رئيس قوم است خوار نخواهد شد) ابولهب گفت : پدرت راست مى گويد: مگر چه شده ، على (عليه السلام ) فرمود: مى خواهند برادرزاده ات محمد صلى الله عليه و آله و سلم را بكشند و تو غذا مى خورى و نوشابه مى نوشى ؟ احساسات ابولهب به جوش آمد و برخاست و شمشيرش را برداشت تا از خانه بيرون بيايد ام جميل سر راه او را گرفت ابولهب بسيار عصبانى بود سيلى محكمى به صورت ام جميل زد كه چشم او لوچ گرديد و تا آخر عمر لوچ بود، آنگاه ابولهب از خانه بيرون آمد، وقتى كه مشركان او را شمشير بدست ديدند و آثار خشم را در چهره اش مشاهده كردند نزد او آمده ، گفتند چه شده كه ناراحتى ؟ ابولهب گفت : شنيده ام شما تصميم گرفته ايد برادرزاده ام را بكشيد واللات و العزى لقد هممت ان اسلم ثم تنظرون ما اصنع ؟ سوگند به دو بت لات و عزى تصميم گرفته ام قبول اسلام كنم سپس مشاهده خواهيد كرد كه با شما چگونه رفتار مى نمايم .

مشركان ديدند اسلام آوردن ابولهب خيل گران تمام مى شود به دست و پاى او افتاده و عذر خواهى كردند و سرانجام ابولهب آرام گرفت و از تصميم خود منصرف شد و به خانه اش بازگشت .

144- خبر از فتنه ها مى دهد

على (عليه السلام ) مى فرمايد: روزى رسول خدا به من فرمود: يا على (عليه السلام ) نبرد با اهل فتنه بر تو واجب شده است ، چنانكه جهاد با مشركان بر من واجب گشته بود. پرسيدم : اى فرستاده خدا صلى الله عليه و آله و سلم ! اين چه فتنه اى است كه جهاد در آن بر من واجب گشته است ؟ فرمود: گروهى هستند كه شهادت بر وحدانيت حق و رسالت من مى دهند در حالى كه با سنت و سيره من به مخالفت بر مى خيزند. عرض كردم ، با اينكه آنها مثل من بر حقانيت اسلام شهادت مى دهند پس چرا با ايشان پيكار كنم ؟ فرمود: بخاطر بدعتهايى كه در دين وارد مى كنند و سرپيچى از فرمان الهى مى كنند. عرض كردم شما پيشتر به من وعده شهادت در راه خدا داده ايد كاش از خدا مى خواستيد تا زمان آن فرا رسد و در ركاب شما تحقق پذيرد حضرت فرمود: پس چه كسى با ناكثين و قاسطين و مارقين بجنگد؟ وفاى به آن وعده هم حتمى است و تو به فيض شهادت نايل خواهى شد...

آنگاه فرمود... پس پذيراى خصومتها باش كه تو همواره مورد دشمنى و خصومت خواهى بود.(182)

145- على (ع ) حجت بر مردم

روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) فرمود: يا على (عليه السلام )! من براى تو حجت مى آورم و حجتم نبوت من است و تو براى مردم خويش حجت مى آورى و حجتت براى آنان هفت حجت خواهد بود، بر پا داشتن نماز، پرداخت زكات ، نيكى كردن و از بدى بازداشتن و دادرسى در ميان رعايا و تقسيم بيت المال بطور مساوى و اطاعت خداى عزوجل و رها نكردن دستور خداوند.

اى على (عليه السلام )! مگر نمى دانى كه در روز قيامت ابراهيم (عليه السلام ) به نزد ما مى آيد و طبق دعوتى كه مى شود بر جانب عرش ‍ مى ايستد سپس جامه اى بهشتى بر تنش مى كنند و با زيور بهشتى اش ‍

/ 367