146- معيار قطعى دين خدا - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بيارايند، ناودانى زرين از بهشت براى او روان گردد، كه آبى شيرن تر از عسل و سفيدتر از شير و سردتر از يخ ، از آن فرو مى ريزد و من نيز دعوت شوم و بر جانب چپ عرش مى ايستم و رفتارى كه با ابراهيم شد با من نيز همان شود، سپس تو اى على خوانده شوى و با تو نيز چنين كنند. يا على (عليه السلام ) آيا راضى نيستى كه همزمان با دعوت من تو نيز دعوت شوى و چون مرا بپوشانند تو را نيز بپوشانند و چون مرا بيارايند تو را نيز بيارايند كه خداى عزوجل به من دستور داده كه تو را بخود نزديك كنم و از خودم دورت نسازم و بى دريغ به تو دانش بياموزم و بر تو است كه نيكو فراگيرى و بر من لازم است كه فرمان پروردگارم را گردن نهم .(183)

146- معيار قطعى دين خدا

روزى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به يكى از ياران خود فرمود: اى بنده خدا، دوستى و دشمنى و جنگ و صلح ود را براى رضاى خدا و در راه خدا كن ، زيرا ولايت خدا شامل حالت نخواهد، گرديد، مگر از اين رهگذر و هيچ كس تا به اين صورت نگردد مزه ايمان را نخواهيد چشيد اگر چه نماز و روزه اش زياد باشد... آن صحابى عرض كرد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم چگونه مى توانم بدانم كه دوستى و كينه ورزيم در راه خداست يا نه ؟ و ولى خدا كيست تا دوستدار او باشم ؟ و دشمن وى كيست تا با او ستيز كنم ؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) اشاره كرد و فرمود: آيا او را مى بينى ؟ گفت ، بلى فرمود:

دوستدار و مطيع او محب و فرمانبردار خداوند است . پس على (عليه السلام ) را دوست بدار و دشمن وى را دشمن دار و با هر كس كه دوست على (عليه السلام ) بود دوستى كن ، حتى اگر چنين شخصى قاتل پدر و يا قاتل فرزندت باشد و با دشمن او دشمن باش اگر چه پدرت يا پسرت باشد.(184)

147- خيبر كشاى علوى

در جنگ خيبر وضع حساسى در روزهاى اول آن بوجود آمده بود و يك حالت شكستى در ميان مسلمانان پيدا شده بود و روحيه ها به علت عقب نشستن عمرو ابوبكر در جنگ ضعيف شده بود، و بر عكس روحيه دشمن بسيار قوى گرديده بود و اسلام در مخاطره بود. شب بود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: فردا علم را به دست كسى مى دهم كه خدا او را دوست دارد و من هم او را دوست دارم و او نزد من و خدا را دوست دارد. صبح فردا اميرالمؤ منين (عليه السلام ) از چشم درد شديدى اظهار ناراحتى مى كرد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ، على (عليه السلام ) را خواست و با آب دهانى كه به چشمهاى على (عليه السلام ) ماليد چشمان آن حضرت خوب شد. پيامبر علم را به دست على (عليه السلام ) داد، على (عليه السلام ) مهياى جنگ است لذا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى خواهد نكته اى را به على (عليه السلام ) بگويد. على (عليه السلام ) سواره و پيامبر و علم در دست على (عليه السلام ) است و لشكر مهياى به ميدان رفتن !

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در اين موقع فرمودند: يا على (عليه السلام ) الان ان يهدى الله بك رجلا خير لك من الدنيا و ما فيها؛ يا على ! اگر خداوند بوسيله تو شخصى را هدايت كند براى تو از دنيا و آنچه در دنياست بهتر است لذا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: مهمتر از جنگ اين است كه يا على (عليه السلام ) تو بتوانى كسى را هدايت كنى و به راه مستقيم بياورى (خير لك من الدنيا و فيها) از دنيا و آنچه در دنياست پاداشش بيشتر است .

على (عليه السلام ) پرچم سفيد را برافراشت و در دست گرفت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم به او فرمود:

جبرئيل همراه توست و پيروزى با توست خدا در دل آنان ترس و بيم افكنده است و بدان كه آنان در كتاب خويش خوانده اند نام كسى را كه مغلوبشان مى سازد و آن نام در كتاب آنها ايليا (على ) است چون به آنان رسيدى بگو! نام من على است به اراده خداوند خوار خواهند شد. على (عليه السلام ) به ميدان تاخت و نخست با بزرگ يهود كه مرحب نام داشت روبرو شد و بعد از گفت و شنودى كه شد سرانجام با تيغ شمشير على (عليه السلام ) مرحب به زمين افتاد، يهوديان به درون قلعه فرار كردند و پناه گرفتند و در قلعه را نيز بستند، على (عليه السلام ) پشت در قلعه امد و آن در را كه 20 نفر مى بستند يك تنه از جا كند و بر روى خندقى كه

/ 367