680- زندگى خليفه مسلمين ! - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

680- زندگى خليفه مسلمين !

اسودبن قيس مى گويد: كه على (عليه السلام ) در رحبه كوفه مردم را اطعام مى كرد وقتى از آن فارغ مى شد به منزل باز مى گشت و در خانه خود غذا مى خورد يكى از اصحابش گفت : من پيش خود گفتم : على (عليه السلام ) در منزل خود غذاى لذيذترى از طعامى كه به مردم داده مى خورد. غذا خوردن خود را رها كردم و به دنبال على (عليه السلام ) به راه افتادم حضرت به من فرمود: ايا غذا خوردى ؟ گفتم : نه . گفت : پس با من بيا، من نيز با او به خانه اش رفتم او در منزل صدا زد: يا فضه ، ديدم كنيزى وارد شد. على عليه السلام به او گفت :

براى ما غذا بياور او نيز گرده نانى همراه با ظرف دوغى آورد و نان را در آن تريد كرد در حالى كه در آن نان سبوس ‍ وجود داشت . به امير المؤ منين عليه السلام عرض كردم : اگر مى فرموديد آرد بى سبوس بياورند بهتر بود امام شروع به گريه كرد و فرمود: به خدا هرگز نديم كه در خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بدون سبوس ‍ باشد.(803)

681- چهار غم بزرگ

روزى امير مؤ منان على (عليه السلام ) از خانه بيرون مى آمد سلمان او را ديد و به استقبالش شتافت امام على (عليه السلام ) به سلمان فرمود: سلمان چگونه صبح كردى ؟ سلمان گفت : صبح كردم در حالى كه چهار غم دارم . امام على (عليه السلام ) فرمود: آن چهار غم چيست ؟ سلمان گفت : غم اهل خانه كه از من نان و خواسته هاى نفسانى مى خواهند و غم خالق كه اطاعت از من مى خواهد و غم شيطان كه گناه از من مى خواهد و غم عزرائيل كه روح را از من مى خواهد.

امام على (عليه السلام ) به سلمان فرمود: بر تو بشارت باد كه براى هر يك از اين غم ها پاداشى مى برى روزى به حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رفتم و به من فرمود: چگونه صبح كردى ؟ عرض كردم : صبح كردم در حالى كه تهى دست هستم و جز آب چيزى ندارم و در مورد گرسنگى حسن و حسين (عليه السلام ) غمگينم .

آن حضرت به من فرمود: اى على (عليه السلام ) غم عيال پوششى است از آتش ؛ و اطاعت خالق مايه امان از عذاب است و استقامت در راه اطاعت خدا جهاد است و بهتر از عبادت شصت سال مى باشد، و غم مرگ كفاره گناهان است و بدان اى على (عليه السلام ) رزقهاى بندگان برخداست و غم تو براى عيال به تو سود و زيان نمى رساند جز اينكه به خاطر اين غم پاداش مى يابى و همانا شديدترين غمها غم عيال است .(804)

682- رجال الحق ، دروغين

روزى امام على (عليه السلام ) به مسجد كوفه وارد شد ديد عده اى زانو به بغل گرفته اند و در گوشه اى نشسته اند. حضرت پرسيد اينها كيستند؟ گفته شد: اينها رجال الحق (مردان حق ) هستند. حضرت فرمود: به چه دليل آنها مردان حق هستند؟ گفته شد از اين رو كه داراى نجابت و عزت نفس ‍ هستند اگر كسى به آنها غذا داد شكر مى كنند و گرنه صبر مى كنند و هيچ گاه براى غذا تقاضا نمى كنند و دست گدايى به سوى كسى دراز نمى نمايند. امام على (عليه السلام ) فرمود: سگهاى كوفه هرم چنين رفتارى دارند آنگاه امام (عليه السلام ) با شلاق آنها را از مسجد بيرون كرد و به آنها فرمود برويد كار كنيد.(805)

683- خبر از آينده

ابن عباس گويد: كه در ذى قار خدمت حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) رسيدم ، صحيفه اى بيرون آورد بخط خود و املاء رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و خواند براى من از آن ، و در آن صحيفه بود مقتل امام حسين (عليه السلام ) و آنكه چگونه كشته مى شود و كه مى كشد او را و كه يارى مى كند او را و كه با او شهيد مى شود. پس گريه سختى و مرا به گريه در آورد.

684- همجوارى خداوند

چون على (عليه السلام ) بعد از جنگ جمل به كوفه آمد و در مسجد نماز خواند، سپس پشت به ديوار كرد و مرد پيرامونش نشستند آنگاه از حال يكى از ياران خود كه ساكن كوفه بود جويا شد يكى گفت : يا على (عليه السلام )! خدايش به همجوارى گزيد: حضرت فرمود خداوند هيچ يك از آفريدگانش را به جوارى نگيرد آنگاه اين

/ 367