463- از حمله شير در امانى - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

463- از حمله شير در امانى

روزى جوبرية بن مسهر راهى سفر مى شد كه على (عليه السلام ) را ديد، حضرت به او فرمود: تو از گزند شير در امانى ؛ جويرية بن مسهر وقتى در مسير راه خود مى رفت با شيرى مواجه شد. آنگاه سلام على (عليه السلام ) را به شير رساند و به او گفت : كه اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) مرا از آسيب تو امان داده . شير وقتى صحبت او را از او روى بر تافت و پنج مرتبه صدا بلند كرد و رفت . (542)

464- يتيم نواز مهربان

على (عليه السلام ) در تقسيم بيت المال هيچ فرقى براى كسى قائل نمى شد. چنانچه در تقسيم بيت المال بين خواهر خود ام هانى و آن كنيز عجمى (فارس ) هيچ فرقى نگذاشت و به هر كدام بيست درهم داد. در روايتى ديگر روزى عبدالله پسر جعفر طيار به على (عليه السلام ) عرض ‍ كرد: اى اميرمؤ منان چه مى شد اگر دستور مى فرموديد براى گذران زندگى به من چيزى داده مى شد، به خدا سوگند هيچ مالى براى گذران زندگى خود ندارم مگر آنكه مركب سوارى خود را بفروشم . حضرت فرمود: نه ، به خدا سوگند هيچ چيز براى تو ندارم جز آنكه از عمويت بخواهى دزدى كند و به تو بدهد و در پاسخ عقيل برادر خود كه به حضرت گفت : مرا با يكى از سياهان مدينه برابر قرار مى دهى ؟ حضرت فرمود: تو چه برترى بر او دارى ؟ مگر آنكه در اسلام بر او سبقت جسته يا در تقوا بر او برترى داشته باشى و ماجراى سكه سرخ كردن حضرت و دادن به برادرش عقيل نمونه ديگرى از عدالت محض اين فرشته خصال است .(543)

465- يتيم نواز مهربان

ابوالطفيل مى گويد: روزى ديدم على (عليه السلام ) يتيمان را به حضور خود خاست سپس چنان به يتيمان تفقد و مهربانى مى كرد و به آنها عسل مى خوراند كه بعضى از اصحابش تمنا مى كردند كه اى كاش ما نيز يتيم مى بوديم . (تا مورد توجه و لطف حضرت واقع مى شديم ) (544)

466- يارى دهنده ضعيفان

روزى على (عليه السلام ) به بازار رفت و در مجموعه خرمافروشان عبور كرد كه ناگهان ديد كنيزى مى گريد.

حضرت جلو رفته و علت گريه كنيز را از او پرسيد. او گفت : صاحبم پول به من داد كه خرم بخرم وقتى خرما را تهيه كردم و به منزل بردم صاحبم فرماها را نپسنديد و گفت : خرماها را پس بده حالا هر چه به اين مغازه دار مى گويم خرماهايت را پس بگير و پولم را پس بده قبول نمى كند.

حضرت به خرما فروش گفت : اى بنده خدا اين كنيز از خود اختيار ندارد. درهم او را رد كن و خرماى او را بگيرد.

آن مرد برخاست و با دست خود بر سينه على (عليه السلام ) زد و امام را از جلوى مغازه اش دور كرد. مردم به او گفتند: اى مرد اين اميرالمؤ منين على عليه السلام است ، آن مرد ترسيد و پول خرما را به كنيز داد و خرماى خود را پس گرفت . سپس به امام عرض كرد كه يا على (عليه السلام ) مرا عفو بفرماييد و از اشتباه من در گذريد.

حضرت فرمود: اگر امر خود را اصلاح كنى زودتر از تو راضى خواهم شد يا در روايتى ديگر فرمود: اگر حقوق مردم را رعايت كنى از تو راضى مى شوم .(545)

467- قناعت نفس

روزى عدى بن حاتم طايى بر على (عليه السلام ) وارد شد، ديد در سفره حضرت ريزه هاى نان جوين و نمك و مشكى كهنه كه در آن قدرى آب بود. وجود دارد عدى مى گويد: به حضرت عرض كردم : يا على (عليه السلام ) من مى بينم شما را در روزهاى دراز با شكمى گرسنه در امور مسلمانان كوشش مى كنى و شب را به بيدارى و خون جگر خوردن و مشقت كشيدن در بندگى خدا به روز مى آورى ، حالا افطار تو همين مقدار است ؟!

حضرت به او فرمود:

/ 367