در روايت آمده : قنبر غلام على (عليه السلام ) آن حضرت را بسيار دوست مى داشت ، هر گاه على (عليه السلام ) بيرون مى رفت ، قنبر نيز با شمشير، به دنبال على (عليه السلام ) حركت مى كرد، شبى على (عليه السلام ) بيرون رفت ، قنبر نيز در پشت سر حضرت حركت مى كرد، وقتى حضرت ديد قنبر مى آيد فرمود: اى قنبر! تو را چه شده كه در اين وقت شب به دنبال من مى آئى ؟ قنبر عرض كرد: آمده ام تا پشت سرت باشم (و هواى تو را داشته باشم ) على (عليه السلام ) فرمود: واى بر تو آيا تو مرا از اهل آسمان حفظ مى كنى يا از اهل زمين ؟ قنبر عرض كرد: نه بلكه از اهل زمين تو را حفظ مى كنم ؛ على (عليه السلام ) فرمود: اهل زمين جز به اذن خدا از آسمان نمى توانند به من كارى كنند، برگرد، آنگاه قنبر بازگشت (831)
707- بهترين انسانها در قيامت
اصبغ بن نباته مى گويد: امام على (عليه السلام ) را در بصره (در جريان جنگ جمل ) ديدم سوار بر استر بود، آنگاه رو به مردم كرد و فرمود: آيا به شما خبر ندهم كه بهترين انسانها در قيامت كيستند؟ ابو ايوب انصارى برخاست و گفت : چرا اى اميرمؤ منان ؟ به ما خبر بده زيرا تو (در محضر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و هنگام دريافت وحى ) حاضر بودى و ما غايب بوديم .امام على (عليه السلام ) فرمود: بهترين مخلوقات در قيامت هفت نفر از فرزندان عبدالمطلب هستند، كه هيچ كس فضيلت و برترى آنها را انكار نمى كند مگر كافر.عمار ياسر عرض كرد: اى اميرمؤ منان نام آنها را ذكر كن تا آنها را بشناسيم .امام على (عليه السلام ) فرمود: بهترين مخلوقات در قيامت پيامبرانند و بهترين آنها محمد صلى الله عليه و آله و سلم است و بهترين شخص در هر امتى ، بعد از پيامبرشان ، وصى آن پيامبر خواهد بود تا آنكه پيامبرى بعد از او آيد و همانا بهترين اوصياء؛ وصى محمد صلى الله عليه و آله و سلم (يعنى على (عليه السلام )) است . و بهترين مخلوقات بعد از اوصياء، شهيدان هستند و بهترين شهيدان حمزه و جعفر مى باشند.جعفر دو بال تر و تازه دارد كه با آن در بهشت پرواز مى كند و به هيچ كس از اين امت جز او اين دو بال عطا نشده است ...و ديگر دو نوه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حسن و حسين عليهم السلام و ديگر مهدى (عج ) است ...(832).
708- خبر از آينده
اصبغ بن نباته مى گويد:روزى على (عليه السلام ) براى مردم مشغول سخنرانى بود و مى گفت : سلونى قبل ان تفقدونى فوالله تسئلونى عن شيى مضى و لان عن يكون الا نبئتكم به ؛ بپرسيد از من ، پيش از آن كه نيابيد مرا، پس به خدا سوگند!نخواهيد پرسيد مرا از مطالب گذشته و از مطالبى كه پيش خواهد آمد، مگر آن كه آگاه كنم شما را به آن ، سعد بن ابى وقاص برخاست و گفت :يا اميرالمؤ منين ! به من بگو چه اندازه موى در سر و ريش من است ؟ پس فرمود: بدان ، به خدا سوگند هر آينه پرسيدى از من پرسشى كه دوست من پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرموده بود كه تو خواهى پرسيد از من آن را؛ و نيست در سر و ريش تو موئى ، مگر آن كه در بن و بيخ او شيطان نشسته و به درستى كه در خانه تو بزغاله اى است كه خواهد كشت حسين پسر مرا، عمر سعد پس سعد ابى وقاص در آن روز خردسالى كوچك