219- با كسى محشور مى شود كه دوستش ‍ مى دارى - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عليه و آله و سلم فرمود: اى انس ، گروه انصار را نزد من بخوان ، چون همه آنها خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيدند. فرمود: اى گروه انصار اين على (عليه السلام ) سرور و سالار عرب است . پس بپاس ‍ دوستى من دوستش داريد و بخاطر گرامى بودن وى نزد من ، گراميش ‍ بداريد كه آنچه به شما گفتم مطلبى است كه جبرئيل مرا از جانب خداوند به آن ماءمور ساخته است .(270)

219- با كسى محشور مى شود كه دوستش ‍ مى دارى

اضبغ بن نباته مى گويد: روزى اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) دست حارث همدانى را گرفت و فرمود: اى حارث ، روزى من از آزار و حسد قريش و منافقين به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شكوه كردم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دستم را در دست خود گرفت چنانچه من دست تو را گرفته ام آنگه فرمود: چون روز قيامت شود من دست به ريسمان و دستاويز عصمت پروردگار صاحب عرش زنم و تو اى على (عليه السلام ) دست به دامان شما مى زنند، اكنون بگو ببينم در آن حال فكر مى كنى كه خدا با پيغمبرش صلى الله عليه و آله و سلم چه خواهد كرد؟ و پيامبرش صلى الله عليه و آله و سلم با وصى خود (عليه السلام ) چه مى كند؟ حارث آنچه گفتم بپذير كه اندكى است از بسيار (و نمونه اى است از خروار) آرى تو با كسى محشور مى شود كه دوستش مى دارى و براى توست تمام اعمالى كه براى خود كسب كرده اى و اين مطلب را سه بار تكرار فرمود: در اين هنگام حارث از جاى خود برخاست و در حالى كه عباى او به زمين كشيده مى شد گفت : از اين پس ‍ ديگر باك ندارم كه مرگ بسوى من آيد يا من به سوى مرگ بودم (271)

220- اميرالمؤ منين (ع ) لقب الهى

ابوحمزه ثمالى مى گويد: امام باقر (عليه السلام ) از پدرش روايت كرده كه جد بزرگوارش فرموده است :

خداوند جل جلاله جبرئيل را به نزد محمد صلى الله عليه و آله و سلم فرستاد، تا آن حضرت در حال حيات خود براى ولايت على (عليه السلام ) از مردم شاهد و گواه بگيرد، و پيش از وفات خود حضرتش را به نام اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نامگذارى نمايد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نه نفر از ياران و مشهورين از اصحاب خود را فرا خواند و فرمود: من شما را فرا خوانده ام تاگواهان الهى در روى زمين باشيد، خواه بر گواهى خود پايدارى كنيد، ياكتمان نموده و از اداى شهادت خود دارى كنيد. آنگاه فرمود: اى ابابكر برخيز و بر على (عليه السلام ) بنام اميرالمؤ منين (عليه السلام ) سلام ده . او گفت : ايا اين فرمان خدا و رسول صلى الله عليه و آله و سلم اوست ؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آرى . وى برخاست و بر آن حضرت به عنوان اميرمؤ منان سلام داد. سپس فرمود: عمر. برخيز و بر على بنام اميرمؤ منان (عليه السلام ) سلام كن . عمر گفت : ايا به فرمان خدا و رسولش ‍ او را اميرمؤ منان (عليه السلام ) بناميم ؟ حضرت فرمود:

آرى . او نيز برخاست و سلام كرد سپس به مقدادبن اسود كندى فرمود: برخيز و به على (عليه السلام ) بنام اميرمؤ منان (عليه السلام ) سلام ده ، او برخاست و سلام داد و سخن آن دو نفر را تكرار نكرد. آنگاه به ابوذر غفارى فرمود: برخيز و به على (عليه السلام ) بنام اميرمؤ منان (عليه السلام ) سلام ده ، وى برخاست و سلام داد، بعد به حذيفه يمانى و عماربن ياسر و عبدالله بن مسعود و بريده كه از همه آنان جوان تر بود فرمود: برخيز و بر اميرمؤ منان (عليه السلام ) سلام كن او نيز برخاست و سلام داد.(272) پس ‍ از آن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من شما را براى اين كار خواندم تا در اين زمينه گواهان الهى باشيد خواه بر آن پايدار بمانيد يا ترك اداى شهادت كنيد.(273)

221- سد ابواب مسجد نبى (ص )

پس از آنكه مسجد النبى را حصار كشيدند و پيغمبر در آن نماز مى خواند دور مسجد خانه بود و همه داخل مسجد از خانه خود درى باز كرده بودند تا كه براى نماز فورا برسند، ابوبكر و عباس و حمزه هر يك در خانه خود را به مسجد باز كردند و يك در ديگر هم خانه شان داشت و فقط تنها خانه اى كه يك در داشت و آنهم وارد مسجد مى شد خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و على (عليه السلام ) بود. وحى الهى نازل شد به پيغمبر كه بايستى تمام درها بسته گردد. مگر در خانه تو و على (عليه السلام ) (اين روايت را سنى ها نيز

/ 367