434- حاميان خلافت على (ع ) - 1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

1001 داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

احساس كردى به من بگو. فاطمه عليهاالسلام آمدن فرشته را به حضرت عى (عليه السلام ) خبر داد و فاطمه عليهاالسلام آنچه را از فرشته مى شنيد، به على (عليه السلام ) خبر مى داد و عى (عليه السلام ) آن را مى نوشت تا اينكه آن گفتار به صورت مجموعه اى به نام مصحف در آمده سپس امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:

اما نه ليس فيه شيى من الحلال و الحرام و لكن فيه علم ما يكون بدانيد كه در آن مصحف چيزى از حلال و حرام نيست بلكه در آن علم به حوادث آينده است .(505)

434- حاميان خلافت على (ع )

زيدبن وهب مى گويد: آنانكه با ابى بكر بعنوان خليفه مخالفت كردند از مهاجرين و انصار فقط 12 مرد بودند، از مهاجرين مقداد و عمار ياسر و ابوذر غفارى و سلمان فارسى و عبدالله بن مسعود و... و از انصار خزيمة بن ثابت ، ذوالشهادتين و سهل بن حنيف و ابوايوب انصارى و ديگران بودند همين كه ابوبكر در مسجد به منبر رفت آنها با يكديگر مشورت كردند بعضى از آن 12 نفر پيشنهاد كردند كه ابوبكر را از منبر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پايين بياوريم . ديگران گفتند: چنين كارى جز به زحمت انداختن خويشتن نيست و خداى متعال مى فرمايد خود را با دست خود به هلاكت نيندازيد بهتر اين است كه همگى نزد على (عليه السلام ) برويم و در اين باره با او مشورت كنيم همه آنها خدمت على (عليه السلام ) آمدند و عرض كردند يا اميرالمؤ منين (عليه السلام )...حقى را كه سزاوارتر به آن بودى رها كردى ما تصميم داشتيم كه نزد اين مرد (ابوبكر) برويم و او را از منبر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پايين كشيم ...ولى خواستيم بدون مشورت با شما او را از منبر پايين نكشيم .

على (عليه السلام ) فرمود: اگر اين كار را كرده بوديد چاره اى جز جنگ با آنان را نداشتيد...اين مردمى كه گفتار پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم را رها كرده و بر پروردگار خود دروغ بسته اند همگى در اطراف او هستند و من در اين باره با افراد خاندان خود مشورت كردم چاره به جز سكوت نديدم زيرا مى دانيد كه سينه هاى اين مردم از كينه و بغض خداى عزوجل و خاندان پيغمبرش صلى الله عليه و آله و سلم آكنده است ...بخدا اگر اينكار را كرده بوديد شمشيرهاى خود را از نيام مى كشيدند و آماده جنگ و كشتار بودند همچنانكه با من همين كار را كردند و به زور بر من چيره شدند و گريبان مرا گرفته و كشيدند و به من گفتند بيعت كن و گرنه تو را خواهيم كشت ...ولى شماها به نزد اين مرد (ابوبكر) برويد و آنچه را كه خود از پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم شنيده ايد به او بگوييد تا شبهه اى در كار او نماند و در اين كار حجت را بر او تمامتر كنيد...

راوى مى گويد: آنها از خدمت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) مرخص شدند و روز جمعه همگى در اطراف منبر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نشستند...آنگاه نخستين كسى كه برخاست و سخن گفت خالدبن سعيد بن عاص بود او از على (عليه السلام ) دفاع كرد و حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را ياد آور وى كرد عمر بن خطاب به خالد گفت : ساكت باش اى خالد كه تو نه صلاحيت صالح انديشى دارى و نه سخنت را كسى خوش دارد. سپس ابوذر بپا خواست و بعد سلمان فارسى و بعد مقداد و سپس بريده اسلمى و بعد از آن عبدالله بن مسعود و بعد از آن عمار ياسر و بعد خزيمة بن ثابت ذوالشهادتين و بعد سهل بن حنيف و ابوايوب انصارى ...به پا خاستند و يك به يك دلايل و احاديثى را از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بيان كردند...ابى بكر بعد از اين صحبت سه روز در خانه خود نشست و روز سوم عمر، طلحه ، زبير، عثمان و سعدبن ابى وقاص و...هر يك با ده نفر از فاميل خود با شمشيرهاى برهنه نزد ابوبكر آمدند و او را از خانه اش بيرون كشيدند و بر فراز منبرش ‍ كردند.(506)

435- خانه ام را آتش زده اند؟!!

مروان بن عثمان مى گويد: چون مردم با ابى بكر بيعت كردند. على (عليه السلام ) و زبير و مقداد داخل منزل حضرت فاطمه عليهاالسلام شدند و از بيرون آمدن خوددارى نمودند عمربن خطاب فرياد زد، كه خانه را به روى آنان آتش بزنيد در اين هنگام زبير شمشير بدست بيرون آمد. ابوبكر گفت : اين سگ را بگيريد مهاجمان

/ 367